جناب ایلامپور
فدايت شوم اينجا نكته اي است قابل اهميت. كسي كه مدعي
اوردن كارتن و طوق و سوزن زن و نوار چسب پهن با خودبه منطقه جنكي مي اورد در
أن برهه از زمان كه كاده ها اكثراً در اختيار يا نير رس قواي دشمن بوده است با
هرامكاني كه ادعا شود ممدرد است. د ستان عزيز كه دستشان درد نكند كه هر مقدار نجات
داده باشند ارزشمند است. تازه ملاك يك كارتون دو كارتون و اين حرفها نيست. كاركنان
سركت نفت ابادا و مناطق أگاهند كه بسته بنديها هميشه توسط شركتي بنام اسكاي ويز
انجام مي شد
ه انبار در همه مناطق و ابادان داشتند و امكانات وسيع. واين
منبع و اين سورس در ابادان موكرد بوده است وا،ر كارهاي گروهي مورد نظر بعضي ها
مباشد و ميخواهند موضوع را به يكنفر يا دونفر و عده معدودي را هم بياورند، سرش. ا
ه" هم " بياورند، اينهم يك مورد ديكر استفاده از هم است. زمانهاي
اقدامات را بايستي در نطر
رفت ،
اهي همزمان ،
اهي غير همزمان ولي فرستدن و در اختيار گذاشتن امكانات در حدود
اختيارات ستاد مركزي بود نه يكنفر. افتخا اين بروزه وسيع براي دوستان بةدانشكده اي
مان بماند. ياد اقاي دكتر جله مال. اده بخير كه همكا ي و هم اهنكي با اين بروفسور
دزفولب هنشهري من و اقلي دهدشتيان محفوظ بماند ، يك موقع ديكر چكونكي أشنايي با
دكتر چله مال زاده و دكتر امام زاده. ا خواهم كفت كه اولين بتر در دفتر آقاي
نياكاندر ا ايل اسفند ١٣٥٩ در اهواز ميسر شد. موقع ن شتن خاط ات هر جه به حافظه
فشار اوردم نام ايشان بيادم نيامد و از فورم هم دو بار استدعا كردم كه نام ايشان.
ا بمن بگويك كه يادم بيفتد كه كسي همت نكرد، اين بار هم مثل نام اقاي دكتر ق
لباسانبا تاخير بيادم أمد
خدا قوت بدهد به همه دست اندر كاران و كمك كنندكان
ا ادتمند
محمد علي گلجين زاده
اكر استباهي در تايپ هست بوزش ميخواهم كون فرصت دوباره خواني
تا كند روز ديكر برايم ميسر نيست
م ع گ
«جناب آقاي نامدار
ايلامپور گرامي و و جاوند
در پاسخ به اين نامه شما :
فدوستان عزیز آقایان گلچین و راجی--- جهت
اطلاع - تمام وسایل آزمایشگاه های "دانشکده با کوشش بسیار دکتر کرامت الله بهزادی
رییس بخش علوم به گچساران انتقال داده شد.و در مورد شک نداشته باشید. نامدار»
"
نامدار جان بدينوسيله و از
طرف شما و از قول من به آقاي دكتر كرامتالله بهزادي تشكر و قدر داني مفصلي بعمل
أوريد. فدايت آن زمان كه ايشان به أبادان تشريف اورده بودند زماني بوده كه من
بعنوان مسؤل ستاد مركزي در أبادان نبوده ام. البته در كندين نوبت بيست و پنج روزه
در خدمت ستاد پالايشگاه و خدمات دبوده ام ، كه فتوكبي يكي از احكام را ضميمه ميكنم
كه مربوط به سال ٦٠ و اواخر أذز ماه بوده است باتفاق أقاي حيات داودي و آقاي اكبر
دهداري. اين يكي از أن دفعات هست، ولي لعنوان معاون و رييس مهندسي و ساختمان
ابادان و مناطق چندين نوبت به سركشي ستاد مهندسي و ساختمان و هر بار يكهفته كراراً
به ابادان رفته ام و رؤساي اين ستاد بعد از من و خليلي أقايان مسيبي و عباسعلي و
يكي ديكر از مهندسي و ساحتمان بوده اند و من هيج رلي ذر تصميم گيري ها دخالتي
نداشته ام .
دايت شوم اينجا نكته اي است قابل اهميت. و آن اينكه يكنفر كه
مدعي اوردن كارتن و طوق و سوزن زن و نوار چسب پهن ،ريسمان و
طناب و وسايل بسته بندي و كارتون كيري با خود به منطقه جنكي مي
باشد در أن برهه از زمان كه جاده ها ها اكثراً در اختيار يا تير رس قواي
دشمن بوده است با هرامكاني كه ادعا شود مسلماً محدود بوده است. د وستان عزيز، كه
دستشان درد نكند ، كه هر مقدار نجات داده باشند ارزشمند است و قهرمانانه مي
باشد و در خور تقدير و تمجيد . تازه ملاك يك كارتون دو كارتون و اين حرفها نيست.
كاركنان شركت نفت ابادان و مناطق أگاهند كه بسته بنديها و اسباب كشي ها يك
حرفه تخصصي است و هميشه توسط شركتي بنام اسكاي ويز انجام مي شده است كه
انبار در همه مناطق و ابادان داشتند و امكانات وسيع. واين منبع و
اين سرويس در ابادان موجود بوده است از كارهاي گروهي مورد نظر كه بعضي
ها را نظر به اين باشد و ميخواهند موضوع را به يكنفر يا دونفر و عده
معدودي محدود كنند و دليل هم بياورند، و سر و ته قضيه را ء"هم "
بياورند، (اينهم يك مورد ديكر استفاده از "هم" است . )
چه خوب مي شد زمانهاي اقدامات
را هم موقع طرح بعضي مسايل در نظر ميكرفتند بجاي خلط مبحث. كارها گاهي
همزمان ،
گاهي غير همزمان . ولي فرستدن و در اختيار گذاشتن امكانات در
حدود اختيارات ستاد مركزي بود نه يكنفر. افتخار اين پروژه وسيع نجات براي
دوستان دانشكده اي مان بماند. ياد اقاي دكتر چله مال زاده بخير كه همكا ي و
هم اهنكي با اين پروفسور دزفولي همشهري مان من و اقاي خليل دهدشتيان
محفوظ بماند ، يك موقع ديكر چكونكي أشنايي با دكتر چله مال زاده و دكتر امام زاده
را خواهم كفت كه اولين بار در دفتر آقاي نياكان در اوايل اسفند ١٣٥٩ در اهواز
ميسر شد. موقع نوشتن خاطر ات هر چه به حافظه فشار اوردم نام ايشان بيادم ،
بموقع ، نيامد و از فورم هم دو بار استدعا كردم كه نام ايشان را بمن بگويند كه
يادم بيفتد كه كسي همت نكرد، اين بار هم مثل نام اقاي دكتر قزلباشان با
تاخير بيادم أمد
خدا قوت بدهد به همه دست اندر كاران و كمك كنندكان
ا رادتمند
محمد علي گلجين زاده
منهم مثل شما اسم ارم
روست عزيز درود آقاي مير عمادي منهم
مثل شما اسم دارم، ذكرنكردن نام كه مدتي است آغازيده ايد برايم قابل توجيه نيست.
اينكه خبر را كرفته ايد ، چه خوب. اينكه شما نمي پسنديد قاعدتاً بايد گفت جه بد.
از دو دوست، كه من تا بحال اينگونه مي انديشيدم، بعيد نيست كه عقايد مساوي ،
نامساوي، متقارن ، غير متقارن، موازي و يا متنافر و دو سو و دو كونه ، حتي متضاد،
با هم داشته باشند، دشمني كه در كار نيست خودش جاي شكرش باقي است. جان برادر شما
به جاودانكي روح و تناسخ معتقيديد ، من نه تنها اين گونه نمي انديشم كه به بقاي
جسم صرفاً با توجه به بقاي ماده و انرژي، وتبديل أنها بهم اعتقاد دارم و روح را
مردني مي دانم كه با فوت انسان عمرش به نابودي است و به گردش ازت و اكو سيستم و
بقاي جاودانكي ماده و تبديل أنها به ماده و يا انرژي و يا هردو در آن واحد بهم و
تداوم زندكي در چرخه طو لاني بودن زمان پابندم. ترا هم دعوتي به دكر انديشي ندارم
چرا شما ميخواهيد همه مثل شما فكر بكنند. تا بحال قصد نداشتم پاي شما را به دكر
انديشي بكشم و هرگز دنبال اينها و اينگو نه باورهاي كهنه فلسفي دو بعدي نبوده و
نيستم. حوصله اين گفتگو ها را هم اكر داشته باشم با شما ،ر فيق ، ندارم، . معلوم
شد موش كي دنبال انبان كيست كه هر از گاهي بمن بند ميكني. زماني بسيار دور شايد
امكان بود
روست عزيز درود
آقاي مير عمادي
منهم مثل شما اسم دارم،
ذكرنكردن نام كه مدتي است آغازيده ايد برايم قابل توجيه نيست.
اينكه خبر را كرفته ايد ، چه
خوب. اينكه شما نمي پسنديد قاعدتاً بايد
گفت جه بد. از دو دوست، كه
من تا بحال اينگونه مي انديشيدم، بعيد نيست كه عقايد مساوي ، نامساوي،
متقارن ، غير متقارن، موازي و يا متنافر و دو سو و دو كونه ، حتي متضاد، با هم
داشته باشند، دشمني كه در كار نيست خودش جاي شكرش باقي است. جان برادر شما به
جاودانكي روح و تناسخ معتقيديد ، من نه تنها اين گونه نمي انديشم كه به بقاي جسم
صرفاً با توجه به بقاي ماده و انرژي، وتبديل أنها بهم اعتقاد دارم و روح را
مردني مي دانم كه با فوت انسان عمرش به نابودي است و به
گردش ازت و اكو سيستم و بقاي
جاودانكي ماده و تبديل أنها به ماده و يا انرژي و يا هردو در آن واحد بهم و
تداوم زندكي در چرخه طو لاني بودن زمان پابندم. ترا هم دعوتي به دكر انديشي ندارم
چرا شما ميخواهيد همه مثل شما فكر بكنند. تا بحال قصد نداشتم پاي شما را به دكر
انديشي بكشم و هرگز دنبال اينها و اينگو نه باورهاي كهنه فلسفي دو بعدي نبوده و
نيستم. حوصله اين گفتگو ها را هم اكر داشته باشم با شما ،ر فيق ، ندارم، . معلوم
شد موش كي دنبال انبان كيست كه هر از گاهي بمن بند ميكني. زماني بسيار دور
شايد امكان بود به گفتكو با شما بنشينم ولي اين جند ثانيه نوري زندگي را نمي خواهم
از دست يدهم. بدان كه خيلي كار مي كنم ، به تصورتان هم نمي رسد، وقتم هم تنگ و نمي
خواهم يك ثانيه ان تلف شود ، كه خيلي خواجه ها ندانسته از خانه هايشان فرياد وا
حاجيا ، كه مرد و رفت سر داده اند. بيا اين لحظات آخر را با أتش بس شروع كنيم. من
كه موافقم.
خداوندتان پاينده و
بايندتان نكهدارد
شما را بخير ما را بهسلامت
كو تاه زمانه زندكي بايد
كرد. هوشيار ولي ديده به دنيا بايد
م ع گ
دكتر
شهرياري، پرويز دل انگيز درود ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه
ماپنداشتیم تادرخت دوستی کی بردهد حالیارفتیم وتخمی کاشتیم گفت وگوآیین درویشی
نبود ورنه باتوماجرا ها داشتیم شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما غلط کردیم وصلح
انگاشتیم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز مادم همت برو بگماشتیم نکته هارفت وشکایت کس
نکرد جانب حرمت فرونگذاشتیم گفت خود دادی به ما دل حافظا ما محصل بر کسی نگما شتیم
برويز جان اينكه نظر شمارا پرسيدم به اين ناطر نيست كه خسته شده ام يا مايل نيستم
و از اين تعارفات، از آقاي مير عمادي سخت ازرده ام كه اين كار مرا بي فايده
وبيهوده تلقي ميكند و دو سه نفر را هم شير كرده مثل دوست انگليسي ما آاقاي بهمئي
كه نميخواهند يا مايل نيستند كسي از كذشته با خبر شود و دوستيها قوام بيشتري
پيداكند ،نمي دانم شايد چون خود خاطره اي ندارند كمي غبطه ميخورند. شما خودتان طبع
شعر رواني داريد و مي دانيد حساسيت مان دست خودمان نيست، زود رنجي مان هم دست
خودمان نيست . زود به هيجان مي آييم و زود هم دلسردمان مي كنند. من از ايشان
واقعاً انتظار چنين برخورد و عكس العملي را نه كه انتظار نداشته باشم ، داشتم،
بلكه تحريك كردن وتهمت زدن و بي فايده دانستن ايشان، هرجه ميخواهم بها ندهم ، رنجم
ميدهد. از شما چه پنهان مشغول جمع آور
To
جناب دكتر شهرياري، پرويز دل انگيز
درود
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ماپنداشتیم
تادرخت دوستی کی بردهد
حالیارفتیم وتخمی کاشتیم
گفت وگوآیین درویشی نبود ورنه
باتوماجرا ها داشتیم
شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما غلط کردیم
وصلح انگاشتیم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
مادم همت برو بگماشتیم
نکته هارفت وشکایت کس نکرد جانب حرمت
فرونگذاشتیم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگما شتیم
برويز جان اينكه نظر شمارا پرسيدم به اين ناطر نيست كه خسته
شده ام يا مايل نيستم و از اين تعارفات، از آقاي مير عمادي سخت ازرده ام كه
اين كار مرا بي فايده وبيهوده تلقي ميكند و دو سه نفر را هم شير كرده مثل دوست
انگليسي ما آاقاي بهمئي
كه نميخواهند يا مايل نيستند كسي از كذشته با خبر شود و دوستيها
قوام بيشتري پيداكند ،نمي دانم شايد چون خود خاطره اي ندارند كمي غبطه ميخورند.
شما خودتان طبع شعر رواني داريد و مي دانيد حساسيت مان دست خودمان نيست، زود رنجي
مان هم دست خودمان نيست . زود به هيجان مي آييم و زود هم دلسردمان مي كنند. من از
ايشان واقعاً انتظار چنين برخورد و عكس العملي را نه كه انتظار نداشته باشم ،
داشتم، بلكه تحريك
كردن وتهمت زدن و بي فايده دانستن ايشان، هرجه ميخواهم بها ندهم ،
رنجم ميدهد.
از شما چه پنهان مشغول
جمع آوري اشعار و دست نوشته هايم هستم و هنوزهم مي نويسم . اكر نتوانم با دوستانم
آنها را به شراكت بگذارم چگونه مي توانم موفق شوم كه غريبه ها بخواندن راغب تر
كنم. با شما دوستانه در د دل ميكنم. نه كه ميخواهم واسطه شويد ، لا اقل دست
بردارند و دلسزدسي نيافرينند بلكه زخم زبان زدن و تهمت و افترا را بر چينند.
شما بي رو در بايستي بمن راهنمايي كن ، چگونه از اين احساسي كه در من
بوجود اورده است رهايي يابم. من ادم ضعيفي نيستم و لجباز هم نيستم. به كارم ايمان
دارم و به درستي راهم هم واقفم . بيمانه عمر مان چه بخواهيم يا نخواهيم عنقريب پر
مي شود چه خوب اين دو دم زندكي را به نوشتن خاطرات ، همه ما را ميگويم ، به
بردازيم و همديگر را ضعيف نكنيم، اكر تقويت نمي توانيم بكنيم. من بشما قول شرف مي
دهم تا اخرين لحظه حياتم از نوشتن دست بر ندارم ، با وجود مشكلات ديد و نارسايي
بينايي. اكنون دو سه روز هست كه از فايلها چاب ميكيرم كه جندين پانصد برگ دفتر
خواهد شد تا ببينم براي چاب نهايي چگونه عمل كنم.پر يز عزيز من ابن نامه را
تصحيح نكرده و با عجله نوشته ام كه نكته نظرات قطع نشود، اكر اغلاطي در ان ديدي با
سعه صدر ببخش، دوستي براي گذشت و اغماض هم هست. ارادتمند
محمد علي گلچين زاده
بنده احساس كردم كه اندوخته هاي تجربي شما در دوران
كودكي وًدوران نو جواني وًجواني و
روزها وماههاي شش ساله
دانشكدهنفت و روزگاران مشغول شدن بعنوان كار و مخصوصا دوران جنگ كه شما در ان
جريان بسيار فعال بودّي و ايام بعد از ان كه با احتمال زياد در سويد و كشورهاي
ديگر گذشت و دوره جاري كه اكثر همسن هاي ما يا در گوشه اي به گذشته فكر ميكنند و
يا مينويسند وًيا با فرزندان و يا نوه هاي خود روز گار را ميگذرانند و يا مثل
إستاد مسعود خان راجي هم حرفه دوست داشتني معلمي راپيشه كرده و يا مطالعه ميكند و
يا مينويسد و يا خيلي فعاليتهاي ديگر كه دو ستان دارند و يا بعضي ها هم يك استنت
دارند و يا در حال استنت گذاري هستند و يا فارغ التحصيلاني كه جوان تَر از ما
هستند
از اين تجربيات خوب و با ارزش استفاده نمايند. از طرفي فكر كردم
بجاي اينكه بعد از مرگ دوستان ياد خاطرات انهارا بياد مياوريم در حياتمان از
خاطراتمان بگوييم تا دوران با هم بودن ها را زنده كنيم كه در اين امر تعدادي از
دوستان عزيز خاطراتي را هر چند كوتاه بيان كردند ولي ادامه نگارش خاطرات با ارزش
ياران كند شد. در هر حال بنده كه در بعضي از.دورانها در
صنعت نفت فعاليت داشتم و يا در دوره جنگ در جنوب بودم و يا مسئول اداره جنگ زدگان
صنعت نفت بودم از قسمتهايي از تجربيات شما كه بنوعي با تجربيات اينجانب هم زمان
بوده بسيار استفاده كردم
وًهمچنين از ذوق سرودن شعرهاي شما خوشحال ميشوم اينكه نوشتنهايت را أدامه
بدهي يا خودت بيشترين سهم را در ادامه نگارش يا عدم نگارش داري . اگر از نگارش
خاطرات خوشت ميايد كه خوب است كه نوشتن را ادامه بدهي و اگر هم حس ميكني كه بايستي
أهسته تَر باشي در نوشتن همان كار انجام بده
كه شاعر ميفرمايد:
اي كاروان اهسته ران كارام جانم ميرود
ان دل كه با خود داشتم با دلستانم ميرود
محمد علي جان اميدوارم توانسته باشم تا حدودي جواب سيوالت را بدهم
پرويز
پرويز عزيز
كليه دوستان همدانشكده اي
درود
اميدوارم اين نوشته ها انگيزه اي شود كه همه دوستان حاظر و
غايب ، تشويق شوند و خاطرات تلخ و شيرين خودو انديشه هاي خويش را با ما شريك شوند
و باعث شويم اين بوستان پر از گهاي معطر و زيبا بشود، آمين!
مُشك آنست كه خود ببويد نه آنكه عطار بگويد. اين گونه نوشتار را از
دكتر متيني يادگرفته ام كه در كونوكاسيونها كناب ادبيات را كه ميخوانديم جايزه
دادمثل همه دوستان دانشمند ديگر كه همه ساله يك گوني كتاب ميگرفتند . حيف كه آقاي
بابايان كتاب ترموديناميك را با اينكهاز او نمره ٩٩ گرفتم بمن نداد چون دو سيمستري
سه كوارتري شده بود و سيستم را مالاندن و جايزه پريد همينطور مكانيك مايعات كه
آقاي دكتر مهدوياني شاگرد آقاي بازرگان درس ميدادو كسي بيش از ٥٠ از او
نكرفت الا من كه ٨٥ گرفتم وبالاترين ركورد.بماند.ممنون از اصهارلطف و
تعريفتان از نوشته ها و اشعار. همينطور كه اكنون ملاحظه ميكنيد قفل زبانم باز شده
وخير سرم دارم مي نويسم وشما هم ،به به و چه چه، كه شايد لايقش نباشم.
اسم اين نوشته ها را " تصميم گرفتم كه تصميم نگيرم انتخاب كرده ام نه گلچين
نامه، كه گلچين كيلويي چند. وفصل اول بنام " آمنا رب الغلام". حالا چرا؟
چرايش را ميگويم.
آورده اند روزي غلامي مرتكب جرمي شد كه عقوبتش مرگ بود. قاضي راي
به كشتن او دادوهمراه مجريان فرستاد كه حكم را اجرا كنند. باد و باران و رعد و برق
و زلزله همه را نابود كرد الي غلام را.بار ديكر دستور داد او رابصحرا ببرند و نفله
اش كنند ، ايندفعه هم بلاي آسماني ديكر همه را از بين برد مگر غلام را. بار سوم
گفت ببريدش دريا و غرقش كنيد. رفتند كه حكم را اجرا كنند دربا طوفاني شد ومركب غرق
شد مگر غلام كه شنا بلد بود و زنده ماند. قاضي مستاصل كه با غلام چه كند. از خودش
پرسيد چه بايد كرد. غلام گفت طناب و وسايل بدهيد خودم خودم رادارميزنم. به
اودادند. او يك سر طناب را بگردنش بست وطرف ديگر را به درخت تنومندي و دستهايش
راهم با طناب ديگري بست ورفت روي جهارپايه وبا پا أنراپس زد وقاضي راحت شد و
او بسزايش رسيد. برادر حالا. آن غلام منم. با آنهمه بلاها كه به سرم
آمده و خطرها كه در زمان جنگ از من گذشته ،يكطرف . اينهمه مريضي ونارسايي
قلب وفشار خون وكلسترول ، قند،گلاكوماو ٨ بار انجيو و گذاشتن استنت هنوز
سر پا هستم وچاره اي نيست كه عزرايل لز خودم صلاح ومصلحت
بخواهد. آن غلام منم.پس پناه بر خدا و آمين به او. ربنا آمنا. آمنارب
الغلام. آمنا ربي.
ميبيني برادر هر حرفي كه دارم يك سري توش هست، يك راز و رمزي دارد.
اخيراً معتقد شده ام كه تولد انسان از زمانوضع حمل زايو نيست
بلكه زمان بستن نطفه است كه ماده و روح به جسم وجان بدل ميشود وازبوجود آمدن جان
كه همان روح ابدي و يكتااست و ازروح كل نشات ميگيرد انسان بوجود مي آيد
و تك سلولهاخود سازي ميكنندوتا زمانيكه وقت رفتن است روح است ميميردوفاني
ميشود و جسم مي ماند تا ،سردميشود و در طبيعت چرخش زندگي مجدد
راازطريق گردش ازت و بصورت نبات وتغذيه به حيات ادامه مي دهد و
فرياد ان الحق حلاجها بدل مي سود به نحن الحق ، همه خدايي. اينها كفرنيست
بلكه يك جور تحول فلسفي است. برايش اثباتي ندارم .چون اول و آخر اين
كهنه كتاب افتادست. و با استدلال هيچ چيزي ثابت نمي شود زيرا پاي لستدلاليان
چوبين بود
عزت شما افزون
شادي شمافراوان
خجستگي سما پايدار
بايندگي شما ماندگار
روان شما ورجاوند
در پرتو خداوند
اين هم يك رباعي براي رنگين كردن اين سفره چيده شده
پرويز گمان مبر كه دنيا اينست
هر ذرّه بجا ست بر پا اينست
من نيز بقدر خود كشيدم پا را
گلچين همهءاصل گفتگوها اينست
عزت زياد
محمد علي گلچين زاده
٦٥-م ع
جناب اقای مهندس گلچین زاده
با سلام
بنظرم شما خوب مینویسی و با احساس مینویسی و خوب بیاد داری گذشته
ها را که اینها همه ذخایری است که اصلح است به نگارش ماندنی تبدیل شود.و بنده فکر
میکنم ماندنی خواهد بود.در این سن با این همه خاطره و یاد شما میتوانید به محفل
همه هم دانشکده ایها روشنی ببخشید و وادار کنیید که هر کسی که میتواند به گذشته
برگردد و یاد کند از خاطره هایش.
جناب اقای گلچین زاده عزیز بیا و شروع کن به نگارش "گلچین
نامه" و یا "یاد نامه گلجین" و یا هر نام دیگری که انتخاب کنی. در
این یادنامه خاطرات کودکی و نوجوانی و ایام خوب دوره دانشکده و اگر خواستی اضافه
کن خاطرات روزهای انقلاب و روزهای جنگ و تجربیات بسیار خوب اجرایی در نفت و
سفرهایت به سوئد و امریکا و ---و در میان نوشته هایت شعرهایت را هم اضافه کن
تکمیل این یادنامه میتواند با خاطرات دیکر عزیزانی که میتوانند دست
به قلم شوند مثل استادان دکترنعمت الهی . دکتر معزی و دکتر البرزی و دکتر محمود
حیدری و مهندس خطیب شهیدی و بسیاری از دوستان دیکر که دلشان میخواهد حرف بزنند و
بنویسند مانند استاد عزیز مهندس راجی
این گلچین نامه حتما ماندگار خواهد شد.
ارادتمند
پرویز شهریاری راد 1346
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar