اگشت و گذاری در دیوان محمدعلی گلچین زاذه
احساسی ز یک تابلوی نقاشی
وبلاگ محمد علی گلچین زاده
که مملو از تابلو های نقاشی هفته گذشته برای چیدن نسخه دارو به مرکز خریدی
رفتم و از مقابل فروشگاهی
وروغنی شده بود۰این سروده کشتزار درو
شده به قلم نقاشی رنگ بود گذشتم چشمم به یک تابلو ساده افتاد که تاثیری تاثیر آن
تابلو است۰
احساس
به دیواری است آویزان
میان قاب زیبائی
و نقش
کشتزاری را
پس از فصل درو
نقاش
با وسواس و استادی
به رنگ و روغنی
خلاق
منقش کرده چون ارژنگ
می بینی که مردی برزگر
با
خنده اما کوفته از کار
ز رنج
زندگی و اندوه سختیها
حالت یک گفتگو دارد
یا شکایت میکند
از دست بد بختی
زمینه زرد کاهی رنگ
تک تک خوشه ها
جا مانده از داس درو
درختی دور تر در گوشه ای پیدا
جوی آبی یا که کانالی
که شاید مرد خود کنده است با دستان پر پینه
ولی آبی درون آن نمی بینی
تو احساس کشاورزی
که در این تابلو پیداست
تا وقتی که نقاشی است پا بر جا
تا آنگه که نقش مرد را
در ذهن خود داری
همیشه زنده میبینی
مهم مرد است
کلام او خیالی نیست
در سوم دسامبر ۲۰۰۴ سروده و نهائی شد۰
محمد علی گلچین زاده
از ديده در ا و و بسته
لب باش م ع گ
همدم
گلچین بشو ،غافل از اشرار باش. حق
كسي را مخور پیرو عیّار باش منكر
انكار نهي، مُشرِق ٍ ذات جلي. شمر ستمگر مشو جعفر طیّار باش با
خود
و كس بد مكن ساكن میخانه شو . مكتب
خُلْص و صفاياسرعمّار باش رنگ سپید و سیاه
جلوه گیتي مبین . معتكف خانه
باش منتظر يار باش رد مظالم چه سود، طي مراحل به كي؟ . خارمغیلان چرا ؟ برگ گُلِ اين بارباش
"اي دل اكر عاشقي در بي دلدار باش.
بر دردل روز و شب ، منتظر
يار باش
" عطار
عارف
پارينه باش ، واعظ بي متعظ . از ته دل توبه كن آگه و هوشیار
باش جام و صبوحي بلب مزمزه بسیار كن
. گوش شنفتن ببر همدم خمّار
باش ياورتان بي گمان بر در دل منتظر . از قدم همتش حافظ اسرار باش
تیغ ستم پیشگان حمله بجان مي برد. بهر.رضاي خدا از همه بیزار باش نیش قلم بشكند
زهر سخن بي اثر. واژه هدر مي
رود، واژه بیدار باش از دل گلچین مپرس نبض
ندارد دگر مشكل اكر حّل شودشاكر
دادارباش شب ٣٠/١١اناهايم هیلز
٢٠١٧٧/١١/١٤ محمد علي كلجین زاده
. .
امشب
بخیال دوست مشغولم من بی
شرب مدام مست و مدهوشم من
از نیش و کنایه
از نیش و كنایه مشكل آسان نشود با زخم قلم فسرده
شادان نشود آن غده كه ریشه در درون گسترده بي تیغك و جراحي درمان
نشود
هركس كه قلم زند نه خیراندیش است
آنكس كه لگدزند گم اندر خویش است
هیهات قلم لگد زند بي كم و كاست بر هر كه
سخنور است و در تشویش است
استكهلم شش ماه بعد از لب بستن دوم اوت 2006
محمد علي گلچین زاده
از ديده در ا و و بسته لب باش
م ع گ همدم گلچین بشو ،غافل از اشرار باش. حق كسي را مخور پیرو عیّار باش
منكر انكار نهي،
مُشرِق ٍ ذات جلي. شمر
ستمگر مشو جعفر طیّار باش
با خود و كس بد مكن ساكن
میخانه شو . مكتب خُلْص و
صفاياسرعمّار باش رنگ سپید و سیاه جلوه گیتي مبین . معتكف خانه باش منتظر يار باش
رد مظالم چه سود، طي مراحل به كي؟ . خارمغیلان چرا ؟ برگ گلُِ اين بارباش "اي دل اكر عاشقي در بي دلدار باش. بر دردل روز و شب ، منتظر يار باش
" عطار عارف پارينه باش ، واعظ بي متعظ. از ته دل توبه كن آگه و هوشیار باش
جام و صبوحي بلب مزمزه بسیار كن .
گوش شنفتن ببر همدم خمّار باش
ياورتان
بي گمان بر در دل منتظر .
از قدم همتش حافظ اسرار باش تیغ
ستم
پیشگان حمله بجان مي برد. بهر. ضاي
ندا از همه بیزار باش نیش قلم بشكند زهر سخن بي اثر. واژه هدر مي رود، واژه بیدار باش از دل
گلچین
٣٠/١١مپرس نبض ندارد دگر مشكل اكر حّل شودشاكر دادارباش اناهايم هیلز شب
٢٠١٧٧/١١/١٤ محمد علي كلجین زاده
. .
امشب بخیال
دوست مشغولم من بی
شرب مدام مست و مدهوشم من
Dear MAG,
Thanks so much for your nice poem. It brought
some big smile on my face. :-) Happy to
read it again an again.
lots of
love, Firouz
p.s.
Thank you Masoud, Sheida and Bahram for all your support. Masoud jaan, I
enjoyed reading your
email today. Golchin is certainly right about
you.
گلچین که ندیده چین و ماچین چون او باید
که از آن خسان بگرداند رو
فیروز انارکی چو چشم است و چراغ از اوست بسی طراوت اندر این باغ
باغی است خوش و خرم در دوزخ داغ
باید که صیانت شود از ماچه الاغ
راجي
راجي كه جهان گشته وروشنفكراست درجمع قلم
زنان پر از تدبیر است
در ساوه و چین اناركي شیرین است در خاطره ها دلاوري دیرین است در
باغ گروه سنبلي پا بر جا ست
در منطق گفتگو
یلي بي همتا ست
بي بودن او سفره ما رنگین نیست
بي نامه ز تو گروه را مقصد چیست از
راجي و فیروز غزل كي سازد
بر فضل شما به آسمان كي نازد
گلچین بدون چین و توران جه كند
جز ناله و غصه
ره بجائي نبرد
در
پاسخ بیان شیرین راجي قلمي شد
م ع گ
استكهلم
12 سپتامبر 2006
چون چشم به مدرک تهی دوخته اید آینــــــده
خود به مفت بفروخته اید دانش
وهنر برون تراود از "کـــــار کو
دانش و آن هنـــر که آموخته اید؟
(راجي)
فرهنگ
كه لوم پني است "مدرك عالي است" !
این گفته به ظن من
شعاري خالي است از تجربه
علم و حكمت و فن و هنر سود
است ز بهره اي كه اصلش باقي است
م ع گ
پاچه
كس گرفته او چون سگ چو حریفان نهان نهفته برگ
منظور شما مستفاد است ولي منظور شاعر
اشاره غیر مستقیمي بود به مجتبي كه همیشه برگي از
مكنونات را در مراسلات و مناظرات خود مخفي و پنهان میكند و با مختصر گوئي
از زیر پاسخ گوئي در مي رود. بند پیشنهادي شما را پسندیدم و در بداهه گوئي مضموني
مشابه تراوش شد ولي چون موضوع دیگري در ذهنم بود آنرا بكار نبردم, عموما مصرع
پیشنهادي شما بسیار بدیع است. مسعود نامه هاي شما را انتظار دارم. راستي ایرج را
چه میشود. با زورگویان بیسواد حكومتي مخالف است ولي استدلالات
مبرهن دفاع از سلاح هاي تخریب جمعي و
تولید انرژي هسته اي در این برهه مگر تحكیم حكومت فساد نیست؟
You have not vulgarized it, Neither
spoil it Nor made it more common and popularized it. Anyhow I liked yours more
despite I have had something else in my
mind.
Gar cheh sib zanin nadaarad RAG
vaght ghahtist hamchoo naan dar BAG Ghirat mardi o morovat doost dar safa dideh
mishava ney JANG
گر
چه سیب زمین ندارد رگ
,وقت
قحطي است نان او در* بگ غیرت مردي و مروت دوست در صفا دبده میشود ني جنگ
• BAG
regards
MAG معامله بی سود
این ناله ها که رنگ ندارد برای چیست این گفته
های بر لب بی پشتوانه چیست گر عاشقی تو منتظر مزد و عیش عشق
در این معامله منفعتی نیست نیست نیست
م ع گ
8/2008/17 استکهلم
معامله بی سود
این ناله ها که رنگ ندارد برای چیست این گفته
های بر لب بی پشتوانه چیست گر عاشقی تو منتظر مزد و عیش عشق
در این معامله منفعتی نیست نیست نیست
م ع گ
8/2008/17 استکهلم
پیشكش به دوستي پیشكسوت
آقاي مهندس مجتبي هاشمي نژاد
غشای درجازدن و انفجار زندگی
درد آورست تركاندن پوسته زندان ماندن شكستن
غشاي در جازدن و انفجار زندگي را آغازيدن
روئیدن به اتكا گشتاور رشد
رها بر محور زمان و گم شدن در مكان حديث تولدي
ديگر راحت است به خود ماندن پايداري رجعت جا خوشي در ركود سكوت بي هیاهو ي
پديده پوسیدن اين راحتي فروشي است, ارزان
و مي خرم اي رفیق گران به قیمت جان زندگي
را
كه بیازمايم دردش را
م ع
گلچین زاده استكهلم
اول اردیبهشت هزار و سیصد و هشتاد و پنج
شعری
از آتیار
ديوانه وار زندگی عشق است
و من می پرستم عاشقان را بی شمار گر گشايم من لب از عشق شما لب بسوزد دل نمی گبرد
قرار خانه عشق ار نمودی پايدار بی قبا هم می توان کردی گذار هان نمی بینم چو ياران
را به چشم چشم دل را می نشايد کرد تار دوستان جمعند و من دور از همه کی شود بیند
همه را آتیار
اين هم فی البداهه در جواب
گلچین عزيز
5/5/86
اصفهان
پاسخ آتیار توسط گتچین عاشقان در
زندگی دیوانه اند راه مستی را به دل پیوسته اند می پرستم می پرستی مر حبا لب فرو مگذار
جام آورده اند بی قبا
یا با قبا لطف و صفا زآسمان رحمت بجا باریده اند چشم دل را باز کن جانان ببین نور چشمی یاد ما
را کرده اند دوستان جمعند من در غربتم
پاس و اسم شب عطا فرموده اند آتیار ای یار
گلچین شاد باش حق ما را بهترینها خورده اند استکهلم 28/7/2007 م ع گ
چون چشم به مدرک تهی دوخته اید آینــــــده
خود به مفت بفروخته اید دانش
وهنر برون تراود از "کـــــار کو
دانش و آن هنـــر که آموخته اید؟
(راجي)
فرهنگ
كه لوم پني است "مدرك عالي است" !
این گفته به ظن من
شعاري خالي است از تجربه
علم و حكمت و فن و هنر سود
است ز بهره اي كه اصلش باقي است
م ع گ
از
ديده در ا و بسته لب باش م ع گ
همدم گلچین بشو ،غافل از اشرار
باش. حق كسي را مخور پیرو عیّار
باش منكر انكار نهي،
مُشرِق ٍ ذات جلي. شمر
ستمگر مشو جعفر طیّار باش
با خود و كس بد مكن ساكن میخانه شو . مكتب خُلْص و صفاياسرعمّار باش رنگ سپید و سیاه جلوه گیتي مبین . معتكف خانه باش منتظر يار باش رد مظالم چه سود، طي مراحل به كي؟ . خارمغیلان چرا ؟ برگ گلُِ اين بارباش
"اي دل اكر عاشقي در بي دلدار باش. بر دردل روز و شب ، منتظر يار باش
" عطار
عارف پارينه باش ، واعظ بي متعظ. از ته دل توبه كن آگه و هوشیار باش جام و صبوحي بلب مزمزه بسیار كن . گوش شنفتن ببر همدم خمّار باش ياورتان
بي گمان بر در دل منتظر .
از قدم همتش حافظ اسرار باش
تیغ ستم پیشگان حمله بجان مي برد.
بهر.رضاي خدا از همه بیزار
باش نیش قلم بشكند زهر سخن بي اثر. واژه هدر مي رود، واژه بیدار باش از دل گلچین مپرس نبض ندارد دگر مشكل اكر حّل شودشاكر دادارباش شب ٣٠/١١اناهايم هیلز
٢٠١٧٧/١١/١٤ محمد علي كلجین زاده
. .
امشب بخیال دوست مشغولم من بی شرب
مدام مست و مدهوشم من
در حاشیه خاطرات دوران دانشكده
سخني
با سايه خود. مولوي پرواز سه بعدي پرندگان را در هوا و فضاء با حركت سايه آنها روي
زمین، كه تازه خودش هم كروي است، در ذهن ما كه قرنها زمین دو بعدي ، انديشه مي شد به بهترين وجه به
تصوير نظم در آمده است. سخني با سايه ام متاثر از اشاره اي در دستنوشته شما ،راجي
گرامي، است. چیزي كه ناگفته است ولي نا
ديدني نیست مقايسه خاطره نويسي از زمانهاي بسیار دور از دسترس و بدون مراجعه به
ياداشتهاي بروز آن زمان است و استفاده از
ذهن خداداد و حافظه احساسي ما با تاريخ نويسي و تجزيه و تحلیل رويدادهاي مهم
تاريخي،
سیاسي، اقتصادي، فرهنكي كه جنبه مستند دارد ، مي باشد. حتي كساني كه بعد از گذشت
سالها و كناره گرفتن از ماجراها و و قايع مجرد تاريخي به نگارش خاطرات خود مي پرداخته اند مانند
خاطرات فرخ ،خاطات حاج سیاح،خاطرات معتمد الدوله و وقايع اتفاقیه و بسیار خاطرات ارزنده ديگر با تمام كوشش خود كه
به آن مؤمن هم بوده اند ، ملاحظه لغزشها اجتناب ناپذير است. با اين وجود از ارزش
كار آنان ارزني نمي كاهد. فرق عكس با نقاشي در میزان نقطه ها در مربع مساحت است كه
هرچه تعداد نقاط بیشتر شود نقاشي به عكس بیشتر شبیه مي شود و بسادگي امروزه روز كه
رايانه كاربرد عام دارد بسیار امكان پذير مي شود كه از يك عكس ، يك نقاشي بوجود
آورد و ار يك نقاشي تصوير كاملاً به فتو نزديك بشود . هرجه پیكسل دوربین بیشتر
باشد عكس بیشتر از نقاشي فاصله مي گیرد و به واقعیت مدل مشابه تر است. در خاطرات
هم همین طور است، هرچه حافظه قوي تر باشد مانند پیكسل در دوربین عكاسي تشابه پیدا
مي كند. اهمیت خاطره در میزان اشتباه و نا نزديكي به ماجرا ها و واقعیات است. در
صد خطاي بشري در همه چیز وجود دارد. اينكه صاحب انديشه را در نقل خاطره ها بیشتر
زير زره بین واقعگرايي ببريم بیشتر از اهمیت و جلا جلوه دادن به خاطره دورش میكنیم
و شانس اشتباه كردن را از صاحب خاطره مي كیريم. فرق خاطره نويسي با تاريخ نويسي
همین ملاحظه و مجاز دانستن خاطره نويس از خطاي حافظه و دور شدن نسبي از حقايق
اتفاقیه است. اينكه نقاشي هنر ماندگارتري از عكاسي است میزان تقريب و فاصله نقاط
بكار رفته در بوم نقاشي است. به تصوير مونالیزا نگاه كنید و باز سازي آن تصوير با
سیستم كامبیوتري و استفاده ار نقطه و ظربدر در بوجود آوردن طرح رايانه اي
مونالیزا، بطور مثال ، مي كويم. وقتي خاطره نويسي مبنايي باشد براي ماندگار كردن
اوضاع مورد اشاره در خاطره و نظر به تكمیل
آن با نقد و تقريض و مشاهدات و خاطرات
مشابه ديگران و زاويه ديد سايرين ،
تغذيه ثانوي،و اضافه كردن ديدهاي كساني كه به نحوي در آن برهه از زمان ، شاهد ،
ناظر يا عامل آن وقايع اند خاطرات را به نقل تاريخي نزديكتر مي كند . هنر و جرات
وارد شدن در گود و پديد آوردن يك جنبش نبايد دست كم و كوچك تلقي شود و وانمود كردد که بی فايده و غیر ضروری هست.
راجي عزيز، اين نظر من است. و هرگونه
ايرادي كه بكارم گرفته شود، تايید محرزي است به درستي راه و روشي كه انتخاب كرده
ام. دوست دارم نظر شما را در اينمورد هم بدانم. بعلاوه نظريه كلیه صاحب نظران و هم
انديشان يا حتي دگر انديشان مرا در راهم مصمم تر و پخته تر مي كند. ارادتمند دوستان باينده و پاينده
محمد علي گلچین زاده
گلچین گرامی
بله. منهم اشتباه کردم. اسم آن شخص
چشمه زار بود. او از روز ورود خوشیمن و من به دانشکده سعی میکرد که ما را مايوس و
منصرف کند تا به شهرمان مشهد بازگرديم. البته از ديد خوشیمن و من, او آدم مضحک و
مغرضی بود که چون رفوزه شده بود آيه ياس میخواند.
شايد اشتباه منهم ناشی از خاطرات فیلم
شکوه علفزار يا شکوه چمن زار بود که همگی ما انرا ديده ايم.
اين اشتباهات من و تو نشان میدهد که
خاطرات پنجاه شصت سال قبل ما کاملا درست نباشد و بهتر است هرچه را که به ذهنمان
میرسد , بدون بازخوانی و ويرايش در فوروم منتشر نکنیم.
کاملا درست است.
جناب آقاي راجي
درود
اينكه كوشش كرديد مرا از اشتباه در بیاوريد
ممنونم.
من نوشته بودم آقاي سبزه زار و شما
مرا اصلاح كرديد كه چمن زار. اشتباه من به دلیل تشابه و قرابت اسمي همكلاسي هاي
ديكرم بودند . ولي نمي دانم استباه شما چه دلیلي دارد. چون اسم درست هم كلاسي من
نه چمن زار است و نه سبزه زار . اسم درست آقاي چشمه زار است. اگر بخواهیم در صد
اشتباه را حساب كنیم ، اينطوري میشود كه در نام پیشنهادي شما دو تا حرف درست است.
هم چ درست است هم میم پس شما ٧٥ در صد درست فرموده
ايد و من ٥٩ در صد. با اين
تفاوت كه اسم اصلي ايشان كه چشمه زار است اول بیاد من آمد
قربانت
محمدعلي گلچین زاده
Dear MAG,
Thanks so
much for your nice poem. It brought some big smile on my face. :-) Happy to read it again an again.
lots of
love,
Firouz
p.s. Thank
you Masoud, Sheida and Bahram for all your support. Masoud jaan, I enjoyed
reading your email today. Golchin is certainly right about you.
گلچین که ندیده چین و
ماچین چون او باید که از آن خسان بگرداند
رو فیروز انارکی چو چشم است و چراغ از
اوست بسی طراوت اندر این باغ باغی است خوش و خرم در دوزخ داغ باید که صیانت شود از ماچه الاغ راجي
راجي كه جهان گشته
وروشنفكراست درجمع قلم زنان پر از تدبیر
است در ساوه و چین اناركي شیرین است در
خاطره ها دلاوري دیرین است در باغ گروه سنبلي پا بر جا ست در منطق گفتگو یلي بي همتا ست بي بودن او سفره ما رنگین نیست
بي نامه ز تو گروه را مقصد چیست از راجي و فیروز غزل كي سازد بر فضل شما به آسمان كي نازد گلچین بدون چین و
توران جه كند جز ناله و غصه ره بجائي نبرد
در پاسخ بیان شیرین راجي
قلمي شد م ع گ
استكهلم 12 سپتامبر 2006
دوست عزيز
درود
جناب آقاي مسعود راجي. دوست من كه مي
گويي والي مي نوشتي مي خواسنم بگويم....
يار ديرين نكته
ابريشم خیال من از بال مرغ عشق رنگی گر فت رنگرز بی
خیال من غافل ز کارگاه شمايل نشان جان عکس خمار چشم تو برزد به بال من
رفتم که جاودانه کنم راز آن نگاه در دفتر زمانه برای غزال من رنگین کمان خزيد
به خلوت و با شتاب شرمنده شد
که ديد جمال هلال من
مهراز کمینگهش
بدر آمد که بنگرد بر قرص ماه
تمام و کمال من افسوس
ها له بست بدورمه
خجل افتاد يکنظر نگهش بر نهال من
گلچین مگر دوباره نیفتی به دام عشق
تا دم ببندی از سخن
وصف حال من رفتم به گوشه ای که بگیرم بهانه ای گاهی از اين
زمانه و بخت
زوال من م ع گ
يکشنبه 26 خرداد ماه 1387 معادل 15 ماه ژوئن 2008 میلادی استکهلم
وزير مرتجع
الهام كه دكتراي دانش دارد درخدمت ارتجاع زايش دارد
از طنز شما سخن سرايي كردن باطبع منش چكونه سازش دارد کل مصنوعی نفرستید مرا
چه کسی میگويد
زندگی میوه کال است حتی سهراب
گاه از قمصر کاشان که سخن میگويد میوه ها سمبل اوست من اگر
مانده ام در قفس تنگی يک کهنه قنات
باز آن تنگی و باريکی آن کوزه شراب راه می خوردن من را نتواند که ببندد
شاعران بلبل اين بستانند گل اگر نیست که آنرا چینند هیج شاعرنرود
پی گلهای پلاستیکی از کاغد و از ململ آهازر زده بنشاند
در گلدان گل من
باش گل تا که بمانی يا بباشی
مصنوعی گل نفرستید مرا چه کسی میگويد
زندگی میوه کال است حتی سهراب
گاه از زادگهش کاشان که سخن میگويد میوه ها سمبل اوست
من اگر
مانده ام در قفس تنگی يک کهنه قنات
باز ان تنگی و باريکی اين کوزه شراب راه می خوردن من را نتواند که ببندد
يا همیشه محروم کند گل من
باش گل تا که بمانی يا بباشی مصنوعی گل نفرستید مرا
محمدعلی گلچین زاده
استکهلم
15
ژوئیه 2008-06-15
ur
poem made me a bit sad, I tried to write the following Mehr:
در آینه شاعری نکونام بدی
در محفل عاشقان خوش ایام بدی
پیری نبود عیب ترا کز گذر عمر
پیوسته عزیزی و دل آرام بدی
امروز اگر موی سپیدت به سر آمد
یاد آر ز روری که سیه فام بدی
بشکسته دلی قسمتی از شاعری
توست گر این نبدی زبان در کام بدی
شاعر نبود منفعل از گردش ایام
ساقی نبدی اگر نه با جام بدی
.ساقی تخلص شعری این حقیر می باشد
Bedrood
Mohammad
Atiar
Dear Morteza jaan Dorrod bar shoma va ghalam
roushangar shoma I am writing this short memo confessing that I have not
considered me as one expertise
you mentiond .
رفتم و در
آینه نگاهي كردم
شاید كه به شاعري مواجه گردم دیدم پیري شكسته دل
موي سپید كس منفعلي
پریش اینگونه ندید
regards
taa
dorrodi digar bedrood
MAG
YOU
are one-heaven-of-a-man.
MAGe-aziz
dorood
I
like u, care-for-u, and respect-u-a-lot.
In
the meantime let me acknowledge that I don't approve of " beating about
the bush" at-all. So, I never do that.
I
am sorry I did not write clear enough, to avoid misunderstandings.
By
the way U're a fine one (Malekoshoara). I enjoy your poems.
Shadbashy,
Morteza دوستان هنر مند,اديب,شاعر
نويسنده, نقاش, نوازنده, آهنگ ساز,
تنظيم
كننده, كارگردان و
فيلمبردار,سناريو نويس و روزنامه
نگار
و بلاخره ژورناليست
روي
سخنم با شما است. همه ميدانيمكه بار مسوليت خلاقي هنري با هنر مند
است
و در نتيجه مدياي كه آن اثر را
به معرض طالبانش ميگذارد گر چه كار
روغن موتور را براي كم كردن
اظطكاك ميكند و روان كارورزي هنرمند
را عهده
دار شده و نقش ماهرانه اي بازي ميكند
نكته اينجاست كه در اين گروه كار روغن
كاري موتور هنرمند را مودراتور
انجام ميدهد و شايد اونر گروه اين
حق را
منحصر به خودش محدود كرده باشد
سازمانهاي انتشاراتي و چاپخانه ها كه
زير
خطر سانسور دولتي و مذهبي هستند
بغير از آن حالتي كه مطالب هنرمند جنبه
بر
گشت سرمايه را دوچار خدشه بكند در
موارد ديگر هر حدودي كه
براي آثار ملحوظ كنند از چار چوب
اختيارات و تصميم گيري خودشان خارج
است پس
در اين گروه كه پاي سانسورچي قلم
بمزد در ميان نيست فلسفه رد كردن مطالب
مانع
غير ضروري و به عبارت
ديكر خود را بالاتربيني است
بنده در گروه هاي مختلف علمي
فلسفي, ژورناليستي. انجمني سطوح دانشگاهي
و
مباحثات متنوع الطيف كه قابل طبقه
بندي نيست هيج اختياري اونر
مالك گروه براي خود قايل نشده و
مدراتور ها هم هيج مداخله اي درر د
يا قبول
مقالات و مطالب ندارند. در عوض
وقتي مطلبي به عموم ارسال ميشود چون
همان
فرض بر ان برقرار گرفته كه اعضامجاز هستند
و كسي را بر كسي مزيت نيست
همه فضيلت كار منرمند است كه به
دلهاي بيشتري بنشيند. درجه بندي و خوب
و
بد كردن را يكي بجاي همه نمي كندقباحت دارد.بيايد نظر عمومي را پبرسيم
و
اين
سنت تبعيض را به زباله دانتاريخ بيفكنيم اما در عوض نقض و تنقيد
و
بررسي
و اظهار نظر در مورد مطالبيكه در سايت گذاشته مي شود راهمه با
هم
ارتقا دهيم. به شما قول شرف ميدهم
نان به ديگر قرض دادن ها كه همان درج
مقالات خودي است و رد غريبه ها
بخصوص اگر صاحب حرف و تكنيك تازه تري
هستند را مردانه كنار بگذاريم چون
امروزه اين ابدا كار پسنديده نيستاي
بنده بي ادعااز12 سالگي شعر سروده
ام و از مجله ديواري مدرسه گرفته
تا
سخنرانيهاي در احزاب گوناكون
سالهاي 1330 الي 1332و سپس مجله هاي متنوع
اشعارم چاپ شده و بي مزد و مواجب
كار كرده ام. در دروران دانشكده كتابي
از كتابفروشي دانشكده نفت آبادان
يا كتابهاي كتابخانه پيدا نميشود كه
غزلي
دوبيتي قطعه اي ازمن در پشت جلد
مقواي آنها نباشد.اين عادت هنوز هم
دست
از سرم بر نداشته. شعر نوشته ام
چون حرفي پيامي بوده است كه رسانيده
شودبيش
از پنجاه سال با مي دفرباب كه همان قلم و كاغذ و دوات باشد
نوشته ايم و عشقي هم كار كرده ايم
چون به در آمد آن بي توجه بوده ايم
و
بيايد خود سانسوري كنارگذاشته
را
بحث ازاد در مورد تحليل آثار منتشر
شده و نشده خودمون راآغاز كنينم و شرط
رد مطالب يا پذيرفتني توسط مدير
را د و ر اف كنينم خدا به دلتان نور
بصيرت
بيشتر
عنايت كند كه با من همصدا شويد
مديران
را وظايف عاليتري بدهيم نه ناظم دم در مدرسه كه تو بيا و
ديگر توبر و خانه. بس كنيم اين رسم
ناپسند را
ارادتمند
محمدعلي گلچين زاده شاعر 66 ساله
مقيم سوئد
فروردين1385
رفتم
و در آينه نگاهي كردم شايد كه به شاعري مواجه گردم ديدم پیري شكسته دل
موي سپید كس منفعلي پريش اينگونه
نديد
م ع گ
زلف آشفته
زلف آشفته مكن ، موي كجا ، شانه كجا
شانه دوست كجا ، گريه مستانه ، كجا
اشك شوقم به صراحي نچكیدست مگر
نرگس مست نه مخمور ، شتابانه ، كجا
برو اي مفتي هستي كش ازخويش تباه
توكجا، يا ر كجا، خانه و كاشانه، كجا
كافر عشق در اين بوم نخواهد پايید
تو
نگو خمر بهشتیست به پیمانه ، كجا
شیوه چشم تو در آيینه مهر حبیب
جنگ صلح دل ودين ست و شكرانه،كجا
خون گلچین برخ لاله نشستست مپرس
عكس ديوار سراپرده گلخانه ، كجا
زلف آشفته مكن ، موي كجا ، شانه كجا
شانه دوست كجا ، گريه مستانه ، كجا
اشك شوقم به صراحي نچكیدست مگر
نرگس مست نه مخمور ، شتابانه ، كجا
برو اي مفتي هستي كش ازخويش تباه
توكجا، يا ر كجا، خانه و كاشانه، كجا
كافر عشق در اين بوم نخواهد پايید
تو
نگو خمر بهشتیست به پیمانه ، كجا
شیوه چشم تو در آيینه مهر حبیب
جنگ صلح دل ودين ست و شكرانه،كجا
خون گلچین برخ لاله نشستست مپرس
عكس ديوار سراپرده گلخانه ، كجا
عشق را با عشق آسان سازش است
عشق بي معشوق جان فرسايش است هركه گويد هر چه
گويد عاشقم
باشدعاشق غیر ازين فرمايش است
م ع گ
مهرزدم بر لب خود كه بعد از اين دم نزنم آنچه نه گشته است عیان
فاش يقیني نكنم نور
نتابد ز چهش آئینه نخشب اگر
جیوه آن ريخته و
جیوه به آن بر ننهم
استكهلم م ع گ
فروردین 4
1385 شمسي
نقطه ریز
من نقطه
اولم كه در پایانم ان نقطه اخرم كه در كانونم از اول واخر هیچكس اگه نیست در
نفي حدوث نكته ها مي دانم
من
نقطه ز محتواي این دیوانم در زیرحروف و
دست و پا میمانم گاهي زبر حروف و با بي
خبري در مشق و كتاب درس سر گردانم
گه صفرم وازحساب افتاده
برون كمتر عددم كوچكم و ناموزون مال اندوزان به حرص بادوزوكلك از من وز یك برند صدها بیلیون
استكهلم
بیست و نهم اردیبهشت 1385 م ع گلچین زاده
راه نفس گرفته ز دود و دم هوا
آلوده گشته عالم پوشیده مه فضا
باروت و سرب و هرم و شرجي و نم
مسموم كرده جو و نمانده رهي
بجا
از گرد و خاك
حاصل تخریب بمبها گه آجر درسته خورد فرق بینوا
از غرش
سفینه كه آتش زند زمین نه آشیانه مانده و نه لانه اي بجا
مرغان چو آدمیان همه اندوهگین ومنگ
سرگشته مانده اند پي یار و
آشنا
یارب چه شورشي است گنهكار این بلا
تا كي شود به محكمه ات یابد او جزا
متاثر از ناله زني بازمانده مصیبت لبنان م ع گ
اواخرژوئیه 2006
لونگ بیچ
كالیفورنیا
يكبار زندگي خاكي
يك روز كه فصل
آمدن, آمده بود كس ز آمدنم ز من سوالي ننمود
يكروز دگر از اين جهان
خواهم رفت
در قافله
عمر زيانم شد سود
اين جسم يقین به خاك
تبديل شود
صد ها عنصر
پديد و تحلیل شود مي پوسد اگر چه استخوانها قطعا از مانده آن , فسیل تسهیل شود
هر چند كه مرده ام به يك تعبیري اما نه چنان مرده ئ بي تدبیري
با آنچه سروده ام كه
مانده است بجا
من زنده ام
و نكرده ام تقصیري
روحم پي اصل خويش
پرواز كند در نزد خدا
زندگي آغاز كند آن رنج جدا ماندگي از
جوهر عشق آسوده شود خصلت نو ساز
كند
گويند معاد
روز رستاخیز است
روزي است كه داوري فرح انگیز است اعمال همه
به عدل كیفر يابد
آيد به حساب هر چه آن
نا چیز است
خلقي به بهشت
راه يابند و روند
آن دوزخیان كنار
افتند و شوند وان برزخیان
خیره نا راضي
فرجام نیا بند
اگر جامه درند
گلچین نگران
مباش از آينده از كرده
خويشن مشو شرمنده
تو, زنده, به گفتار
پسنديده خود
يك مصرع تو
كفاف صد پرونده
استكهلم اول فوريه 2006 محمد علي گلچین زاده
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar