söndag 26 juli 2020

برگ جهاردهم


برگ چهاردهم



برگ چهارهم

29 صفحه    و 3276  واژه

کردش عمر مرا بفکر مردن انداخت
هر چند که چرخشی است قلبم بگداخت

 یکروزبه عشق ومستی ام آغازید
روز دگری به خاک رفتن پرداخت

م ع گ
استکهلم
30/10/2007






به هنگامیکه پنهان میشود

به هنگامیکه پنهان میشود

پر لاگر کویست
متولد۱۸۹۱
وفات ۱۹۷۴
مترجم شاعرانه محمدعلی گلچین زاده متولد ۱۹۴۰

استکهلم چهارم اکتبر ۲۰۰۵



به هنگامیکه پنهان میشود
آری شود زیبا ترین زیبا
و با عشقی که می گنجد به دنیائی
نهفته در فرا ابهام پر تو های نورانی
که می تابد بروی عرصه این خانه
یا شاید که اعیانی

چه درد آور
ولی با نا ز
دلجویانه
شادی بخش
خدا
پیکر تراش جام زیبائی
چه در نزدیک
یا در نا کجا آباد
سر زمین دور
تمام پیکر این زندگانی را
کند نابود
بعد از ساخت

آری کوزه گر
جام لطیف دست ساز خویش
خورد میسازد
هر آنچیزی که من دارم
نباشد مال من
عنایتهای ربانی است
رهنی
نیست ملک من
که باید باز آنرا واگذاری کرد
و بر گرداند
به این زودی
هر آنچیزی که گویا صاحب آنم
همی باید که برگرداند
مالک در کمین گاه است
درختان
آسمان
حتی زمین فرش زیر گامهای من
جهانگردم
که در این راه بی برگشت
می سپارم راه
به تنهائی
بی آنکه
بماند رد پای من

posted by MAG @ 1:51 PM
Tags: | Edit Tags
Thursday November 1, 2007 - 01:11pm (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 1 Comment
لوله ها و تلمبه ها

لوله ها و تلمبه ها

لوله ها و تلمبه ها








در باغي رها نشده ام


پر درخت


با مليونها گنجشك جيك جيك كنان


توام با آواي


بال زدن پرندگان


و لطافت هوا


و عطر سبزه و گلها





هر چه ديدم


انبوه لوله هاي درهم


به درا زاي افق پيچان


چون عظله هاي در هم اوفتاده


و تلمبه ها گونه گون


و پيكر هاي استوانه اي مبدلهاي حرارتي


و گرمي امرداد


وباز تاب شديد نور خورشيد


فكند ه بر سفينه هاي آهني


و برجهاي تفكيك


و منار دوكي كت كراك





نه درخت سيبي


نه اناري


نه خرمالوئي


يا كه انگوري , انجيري


و نه نسيمي


فقط هرم گرما


و تفت شرجي


نه شاخي برگي


نه آبي


ولي مرداب عظيمي بود


با مانده آب متعفني


مانده بجا از انفجار بمبي


رهاشده جنگنده اي از بالا


در محوطه باز بين اسكلتهاي مناره اي آهني





عطر گلها


آواي فاخته و هزار


یاد فراموشی


ولي تعفن نفت مانده


و گوكرد دلمه شده


بوي ماهي گنديده آب مانده راكد


همراه دود و باروت


رویای راستین روز





و اكنون نقل خاطره است


از گزش


عشقي نا فرجام به خاك


در بحبوحه تهاجم جنگي بي حاصل


رفتن به آبادان و سركشي به پالايشكده





مگر بايد مدام


از گل وگياه


سبزه و باغ


بلبل و رياحين سرود


مگرفقط رويت قناري ماندني است


مگر غرش كمپرسورها


جت خروج بخار فشرده از شير هاي اطمينان


همهمه و هجوم


كوفته


سر خوده


گازهاي رها شده


خاطره نيست


چه ميماند


چه مانده


از آنهمه رفت و شد آدمها


سر گرم پيشه


با ريشه هاي در خاك


هنگامه نیم روز هجوم به ناهار خوري و بر گشتن





چه مي شد


اگر حركت زمان دو جهتي بود


و مي شدنوشت دوباره سرنوست را


و دوباره ساخت


آنچه رفته ز دست











استكهلم پنجم نوامبر 2005


قلمي شد


محمد علي گلچين زاده

Tags: | Edit Tags
Thursday November 1, 2007 - 01:04pm (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 1 Comment
Add Golchinzadeh's Poems Blog to your personalized My Yahoo! page:


نقش خود بینیم حتی گر خطا ست

چرخ آن چرخ است اما چرخ نیست
چشم آن چشم است اما کرخ نیست
گردش چرخی که پنداری رواست
این خطا از مست بگذر بی بها است
لحظه ای با لحظه ای نقشی است ما
نقش خود بینیم حتی گر خطا ست
پنچری گیرندگی هائی که باشد سرسری
باش ننشیند به دامانت اگر رنگی سیاست
محمد علی گلچین زاده
استکهلم
19/11/2007

Tags: | Edit Tags
Monday November 19, 2007 - 11:33am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 6 Comments
در سراپرده زرین تو

کاش چون ذره ناچیزی مانند غبار
در سراپرده زرین تومی آغودم
تار و پود مژهایم همه رج رج
پیوند به رگهای دلم در همه عمر
به صد گونه و طرح گره اندر گره
با قلب تو پیوند خدا گونه زده
آفرینش خرد پاکی مهرآگینت
مهربانانه می آغشت با نظام هستی
محمد علی گلچین زاده
19/11/2207
استکهلم

Tags: | Edit Tags
Monday November 19, 2007 - 10:19am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 5 Comments
گوئیم لن ترانی
میگویند حرف نشخوار زبان آدمی است
به
روانم قسم
حرفهای من از شریانات حیات جانم سر چشمه میگیرد
باد هوا نیست
مرده و زنده ام حرفش اینست

عاشقی کن و عاشق بمیر
به بازی نگرفتند بازنده تو نیستی



ساقه زنبق من ز باد و طوفان و حریق



نه هراسد نکند واهمه از دزد طریق



با نسیمی که بیاید ز تو با خنده دوست



با تو میماند بر گردن من طوق رفیق



م ع ک



استکهلم



19/11/2007
گوئیم لن ترانی
با صوت لنکرانی
گویند لب فرو بند
بد تر ز بهترانی
م ع گ
استکهلم
19/11/2007

Tags: | Edit Tags
Monday November 19, 2007 - 07:32am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 2 Comments
با تو میماند بر گردن من طوق رفیق

با تو میماند بر گردن من طوق رفیق
ساقه زنبق من ز باد و طوفان و حریق
نه هراسد نکند واهمه از دزد طریق
با نسیمی که بیاید ز تو با خنده دوست
با تو میماند بر گردن من طوق رفیق
م ع ک
استکهلم
18/11/2007





Tags: | Edit Tags
Sunday November 18, 2007 - 03:09pm (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 2 Comments
قفل لب را مگش

آه ای دوست بدان
دل ما چون دریاست
دل ما آئینه پاکی ها ست
دل ما چشمه جوشنده مهر
دل ما شمع فروزنده ی عشق
دل ما خورشید است
هر چه گویم از دل
که چنین است و چنان
هرزه گردی دلم
لرزه بر جان فکند
که مگو
قفل لب را مگشا
بند بر آب مده
م ع گ
13/11/2007
استکهلم

Tags: | Edit Tags
Tuesday November 13, 2007 - 09:32am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 5 Comments



غرق بوسه ها شدم من که زمان منو جدا کرد
غرق بوسه ها شدم من که  زمان منو جدا کردmagnify


بوسه از فصل بهار تا آخرفصل زمستان
لب مهربان منرابا لب عشق تو آشنا کرد
روی بستری ز گلها همه رنگ و شاد و تازه
غرق بوسه ها شدم من که زمان منو جدا کرد
کوچه ها فرش سعادت همه شان کرایه ای بود
ز سمساری بوستان که اجاره شو فدا کرد
دل این درخت عاشق میمونه گوشه خلوت
تو خیابان تک و تنها برگ کامیون صدا کرد
واسه من روزها نرفته گوشه کوچه ندیدم
چشم من به آسمانه چون گذشته اشو جدا کرد
تو میخواهی دل بکنم بری به این و آن بگی
رسوای هر گذر بشم که باد وحشته رها کرد
نه زیاد هر گذشته دل عاشقی میسوزه
آخر دوره های امروزبه کسی چه چهاکرد
آنزمان که بال کوچه سایه شیطتتنات بود
مهربون درخت عاشق پیرهنش ز عطر وا کرد
بوسه سهم بندی نبود مثل برنج کوپونی
واسه چی مینالی از زرد ی و آنکه آن خطا کرد
مردن و رفتن باد بهانه از سستی کی میگه
حلزونی بوسه کن که بود که مد را روا کرد
بکمان من نباشی تو مقیم صفه عشق
که به قصر عشقبازی به درون ترا رها کرد
اگر نزدیک یاکه دوری همره همه اون توئی
آنجا که حسن میفروشند میشه به تو التجا کرد
هر چی گلچین مینویسد همه از جون میپسندند
بجز آنکه مست و نرگس صفتی بدعت و وا کرد
استکهلم
9 آذر ماه 1386
محمد علی گلچین زاده


استکهلم
9 آذر ماه 1386
محمد علی گلچین زاده


Saturday December 1, 2007 - 08:14pm (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 13 Comments
خواهان
خواهانmagnify



ارزش عشق به بازار جهان آسان نیست

به خریدار و فروشنده سرگردان نیست

آنچه تشخیص دهد ارزش کالائی عشق

چشم و دل باشد اینست مگو خواهان نیست

م ع گ

7/9/1386

استکهلم
بهر دل بیگانه ز عشق تو گذشتن
از دست حسادت به درونخانه نشستن
رفتن به رهی که آن به حبیبم نرساند
در خصلت من نیست ز عشقت ننوشتن
محمد علی گلچین زاده
هشتم آذر ماه هزاروسیصدو هشتادو شش
استکهلم

Thursday November 29, 2007 - 10:45am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 6 Comments
پیمان عشق
فرداها می آیند
و از ما هم نمیپرسند
دیروز ها رفتند و بار سنگین غمها
را کوله باز بی تحملمان کردند
و بی پرسش تنهایمان گذاشتند
چه نگرانی ما برزگترمیشویم
و خنده ای هم به استقبال بال خیال ما نیامد



دل تنهای من در کنج غربت
همه درانتطار نامه ات بود
نگاه مهربان و داغ لبها
پل پیمان عشقت شانه ات بود
ز میعاد زمان تا عمق هجرت
گریزازواقعیت ناله ات بود
مر| آرامش آغوش تو باشد
همان طوریکه اندر خانه ات بود
محمد علی گلچین زاده
استکهلم
هفتم آذر ماه 1386

هر روز دلم به عشق پابند تر است
اما دل تو به عشق دلبند تر است
بگذاشتیم اسیر چشمان سیاه
اینست دلم بدان که در بند تر است
محمد علی گلچین زاده
8
آذر 1386
استکهلم
Wednesday November 28, 2007 - 12:12pm (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 4 Comments
از تو هرگز نمیکنم پنهان
رازهای کشنده زخم نهان
درد های کشیده بی درمان
مانده دور از عزیز در غربت
از تو هرگز نمیکنم پنهان
محمد علی گلچین زاده
استکهلم
7/9/1386
Tags: | Edit Tags
Wednesday November 28, 2007 - 09:38am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 2 Comments
لبت شاد و دو چشمت زنده باشد

لبت شاد و دو چشمت زنده باشد
نمی خواهم دلت افسرده باشد
نمیخواهم ز کس رنجیده باشد
نمیخواهم ببینم تر دو چشمت
لبت شاد و دو چشمت زنده باشد
محمد علی گلچین زاده
استکهلم
26/11/2007

بر پای تو خون خود بریزد
بر پای تو خون خود بریزدmagnify

آنروز که چشم باز کردم
آن غنچه نو رسیده بشکفت
آوای تو روحبخش جان بود
نجوای تو رمز عشق میگفت
من جز تو به کس نبسته ام دل
غیر از تو در آن نکرده منزل
افسوس در این خزان غمگین
پر پر شده ام بدون تسکین
گر راه سفر گرفته ای تو
تا خاطره ام کنی فراموش
بیهوده تلاش میکنی تو
از یاد بری تو گرم آغوش
زین بوته بهار غنچه خیزد
صد گل شکفد که عطر بیزد
لکن چو من عاشقی نیبنی
بر پای تو خون خود بریزد
محمد علی گلچین زاده
استکهلم
30 آذر ماه 1386

Tags: | Edit Tags
Thursday December 20, 2007 - 07:10am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 7 Comments
دلداده عاشق منم
دلداده عاشق منمmagnify


از یاد تو هرگز نروم دوست همراه
ای همسفر خلوت دلهای پر از آه
آنگونه که عاشق سخن از عشق سراید
جز عاشق و معشوق دگر نیست کس آگاه
محمد علی گلچین زاده
استکهلم
19/12/2007

دلداده عاشق منم
دیگرمگو من عاشقم
عاشق اگر دلداده نیست
از خویشتن بیگانه است
رو این شعر زیر کار میکنم هنوز تمام نیست
ندیدم جمله جای تو خالیست
که گوید بلبلی بر شاخساری
گل من در دلم جای تو سبز است
عزیزم این دلم بهر تو تنگ است
کجائی تو در این فصل زمستان
همه مرغان ز حال من پریشان
نمی روئی ز شاخی شاخساری
نمیبینم ترا در مرغزاری
ندیدم خنده گلبرگ سرخت
نچیدم بوسه های گرم و داغت
نفسهائی که مشتاق لبم بود
نشان از گرمی داغ تبم بود
ادامه دارد



محمد علی گلچین زاده
استکهلم
18/12/2007
Tags: | Edit Tags
Tuesday December 18, 2007 - 06:40am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 12 Comments
هر عاشق خسته بی صدا میداند
این خانه عشق است خدا میداند
دروازه بازی است گدا میداند
شاهان جهان گدای کویند همه
هر عاشق خسته بی صدا میداند
محمد علی گلچین زاده
15/12/2007
استکهلم
Tags: | Edit Tags
Saturday December 15, 2007 - 11:48am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 6 Comments
بهتر نبرند ره به تنهائی ما


ای دوست مران وداد ها با یک چوب
گر نیست محک عشق طلائی مرغوب
باورمکن اینکه سنگ و آهن دل ماست
این شیشه شکستنی لطیف و مطلوب
م ع گ
استکهلم
31/7/2007
ای حرف دلی که راز پنهانی ما
ای گنج نهفته ای به میهمانی ما
فهمنمد اگر دگر چه رازی پنهان
بهتر نبرند ره به تنهائی ما
م ع گ
استکهلم
31/7/2007

Tags: | Edit Tags
Tuesday December 11, 2007 - 08:35am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 5 Comments
اندر دلم جای تو خالی است
to keh shayad nabaashi chand nazdik
vali andar delam jayeh too khalist
khial digari joz didan doost
nadard dar sar in divaaveh bazist
mag
stokholm
mag
2/12/2007
تو که شاید نباشی چند نزدیک
ولی اندر دلم جای تو خالی است
مرا رویای غیری نیست در سر
همیدانم که این دیوانه بازیست
محمد علی گلجین زاده
5/12/2007
استکهلم

Tags: | Edit Tags
Wednesday December 5, 2007 - 06:39am (PST) Edit | Delete | Permanent Link | 11 Comments





















http://www.irancliq.com/forum/Themes/classic/images/post/thumbup.gif
« : سپتامبر 06, 2008, 01:54:05 »

از خوردن باده لذتی بهتر نیست
وزلعل لبت مکیدنی بهتر نیست
از غنچه عشق و خنچه مهر وصفا
در هردو جهان موهبتی بهتر نیست

با ما بنشین وخویشتن درما بین
ما با تو نشینیم تو در صدر نگین
جز نقش تو در تصورم ننشیند
بینیم ترا ز خویش نقشی و همین

جام تو بدست هر کسی نتوان دید
از می زدگان باده  بسی نتوان دید
 
فردا  که  بتابد  آفتاب  رخ  یار
جز نام تو فریاد رسی تتوان دید

یک  جرعه  بنام میزنم بی تکرار
صد چشمه می ز خمره ریزد بکنار
گلچین چه خیال کرده ای میمانی
در دام هزار سالگان با اصرار

محمد علی گلچین زاده
استکهلم
5
سپتامبر 2008


مشكلات زندگي  أسان نخواهد شد سروش
برف غم بر برف غم پوشند  فردا همچو  دوش
تيرگي بي نور   دانش  در سياهي هاي  ژرف
ديده كي كردد غم انباركوه  كاه در درياي برف
زندگي  موزون نمي گردد بدون    مشق  و  كار
بي تلاش و بي معاش و شوق و بي طعم شكا ر
درس روز اول  هستي   همان    آب است.  وبار
بعد بابا ،بعد  باران،  بعد   مار    و باد و   سار
گر چراغ راه فردا در بساط  كهنه ديروز ماست
يا جواب هر سؤالي در كتاب كهنه هاي انبياست
يا طبيب درد ها در كوچه هاي  تنگ  شهر ها ست
عيب مذهب نيست ، عيب  تك تك ما   فرد   هاست
نه خدايي هست و نه دنيا و بنا يي ، ونه پاسگاهست
ما خداي خويش  مي باشيم  و مي دانيم  و  هست
نيست غير از ما ، نمي باشد  كسي ، هستيم و است
ميم و عين و گاف بنياد و اصرل و  فرع  دين فرق اين
غير از ابن ،  و غير از اين ، و غير از اين  و غير از اين
 م ع گ



شاهرخ مهربان و شيرين كفتار
" دست من كوتاه و خرما بر نخيل"    تو سخي و شاعر مخلص بخيل
  تو، سر و پايت  شعور و معرفت.      بنده هم محتاج   قدري مغفرت
  گر دو حرف  و  كلمه. با قافيه         شد رديف و نظم  مصرع انفيه
دان. كه گفتار تو بايد زر گرفت.        نه هر آنچه گفته ام ، بر گرفت
فرق استاد چو شهرخ با علي.        ماه گردون است و ماه قندالي*. 
"خواهش گلچين تشكر كردنست".  گفته باشم. منتش بر گردنست 







شاهرخ مهربان و شيرين كفتار
" دست من كوتاه و خرما بر نخيل"    تو سخي و شاعر مخلص بخيل
تو، سر و پايت  شعور و معرفت.      بنده هم محتاج   قدري مغفرت
گر دو حرف  و  كلمه. با قافيه         شد رديف و نظم  مصرع انفيه
دان. كه گفتار تو بايد زر گرفت.        نه هر آنچه گفته ام ، بر گرفت
فرق استاد چو شهرخ با علي.        ماه گردون است و ماه قندالي*.
"خواهش گلچين تشكر كردنست".  گفته باشم. منتش بر گردنست


* فرق سركار استوار با سر گروهبان قندلي در آن سريال


جناب آقای گلچین زاده گرامی و ورجاوند،
خوب میدانید که قریحه چامه سرائی ندارم و با چامه های پُر مغز این حقیر را متنبه میکنید. البته اسد و بهمئی گرامی حسابشان سواست چون هر دو گرامی پُر بار از این نعمت اند. براستی باور دارم آنانیکه از نعمت چامه سرائی بر خوردارند با عالم دیگر در ارتباط تنگاتنگ اند، پس خوشا بحالتان.
پایدار، تندرست و سر افراز باشید
SZBA67


جناب آقايان شاهرخ  زاوش، ابراهيم بهميي و اسد مير عمادي و دوستان
درود
اين قطعه در قبال مبارزه نفس و تاريكي محيط بي نور و هستي انديشي عرضه مي شود. اكر خواستيد جدي بگيريد، اگر نخواستيد رها كنيد
م ع گ

مشكلات زندگي  أسان نخواهد شد سروش
برف غم بر برف غم پوشند  فردا همچو  دوش
تيرگي بي نور   دانش  در سياهي هاي  ژرف
ديده كي كردد غم انباركوه  كاه در درياي برف
زندگي  موزون نمي گردد بدان    مشق  و  كار
بي تلاش و بي معاش و شوق و بي طعم شكا ر
درس روز اول  هستي   همان بار است و آب 
بعد بابا ،بعد  باران،  بعد   مار    بار و   سار
گر چراغ راه فردا در بساط  كهنه ديروز ماست
يا جواب هر سؤالي در كتاب كهنه هاي انبياست
يا طبيب درد ها در كوچه هاي  تنگ  شهر ها ست
عيب مذهب نيست ، عيب  تك تك ما   فرد   هاست
نه خدايي هست و نه دنيا و بنا يي  نباشد پاسيان
پاسبانی هست گر آن نیز ما هستیم نه چیزی جز آن
ما خداي خويش  مي باشيم  و مي دانيم  و  هست
نيست غير از ما ، نمي باشد  كسي ، هستيم و است
ميم و عين و گاف بنياد و اصرل و  فرع  دين فرق اين
غير از ابن ،  و غير از اين ، و غير از اين  و غير از اين
م ع گ








فرهیختگی کجا و فرئ ریختگی کجا؟

فرهيختكي كن كه فروريخته گي نيست
فرزانكي ان نيست به دريوزه نشستن
هر امر مشبه نه شيبه است و نه مطلق
رو سادگي اموز نه الفاظ كه مغلق
فرسايش مغز است نشاني ز تحجر
از لب كلام است نه شوخي و تمسخر
ان عقل كه كويند بود اصل تمايز
از مغز سليم است نه اغاز تجاوز
گر پير شود مغز وجود است نه موجود
بر خويش توسل نه نيازيست به ذيجود
رو طاعت خود كن منگر سقف هوا را
در سينه خود جوي خدا را نه سما را
بر مردم خود پشت مكن قوّت خود بين
اين گفته زكس نيست مكر گفته گلچين
٢٣/١/١٣٩٦
اورنج سيتي
م ع گ



Dear MAG,

Thanks so much for your nice poem. It brought some big smile on my face.
:-)
Happy to read it again an again.

lots of love,
Firouz

p.s. Thank you Masoud, Sheida and Bahram for all your support. Masoud jaan, I enjoyed reading your email today. Golchin is certainly right about you.


گلچین که ندیده چین و ماچین  چون او
باید که از آن خسان بگرداند رو
 فیروز انارکی چو چشم است و چراغ
از اوست بسی طراوت اندر این باغ
 باغی است خوش و خرم در دوزخ داغ
باید که صیانت شود از ماچه الاغ
 راجي


راجي كه جهان گشته وروشنفكراست
درجمع قلم  زنان پر از تدبير است
 در ساوه و چين اناركي شيرين است
در خاطره ها دلاوري ديرين است
در باغ گروه سنبلي پا بر جا ست
در منطق گفتگو  يلي بي همتا ست
بي بودن او سفره ما رنگين نيست
بي نامه ز تو گروه را مقصد چيست
از راجي و فيروز غزل كي سازد
نازد  بر فضل شما به آسمان كي
گلچين بدون چين و توران جه كند
جز ناله و غصه  ره بجائي نبرد

در پاسخ بيان شيرين راجي قلمي شد
م ع گ
استكهلم 12 سپتامبر 2006
چون چشم به مدرک تهی دوخته اید
آینــــــده خود به مفت بفروخته اید
دانش وهنر برون تراود از "کـــــار  
کو دانش و آن هنـــر که آموخته اید؟  
 (
راجي)


! "
مدرك عالي است" فرهنگ كه لوم پني است 
اين  گفته به ظن من  شعاري  خالي است
و حكمت  و فن و هنر از تجربه   علم
سود است ز بهره اي كه اصلش باقي است
 
م ع گ




گمان فاصله
تو با منی و ندانم چه مشکل است
آتش ز چیست که بر خرمن دل است
عمری است با توام و همیشه کنار تو
اما گمان فاصله صد قرن منزل است
م ع ک
20/9/2007
استکهلم
Tags: | Edit Tags
Thursday September 20, 2007 - 07:45am (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
عروس عشق
غزل سرایم اگر درد کلیه بگدارد
خریده ام غم غربت ستاره میبارد
قرار نیست ز درد شب زفاف ببین
عروس عشق به بستر ترانه می آرد
م ع گ
9/9/2007
استکهلم


غزل سرایم اگر درد کلیه بگذارد
خریده ام غم غربت ستاره میبارد
بدشت غربت دل خون گریه می بارد
قرار نیست ز درد شب زفاف! ببین
عروس عشق به بستر بهانه می آرد
خیال درد تو دارد ترانه می کآرد
م ع گ
22/9/2007
استکهلم


Tags: | Edit Tags
Sunday September 9, 2007 - 08:05am (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 2 Comments
نور تجلي
من بنده بنده ام كه در بندم من

در كام چو ترياق و يا قندم من

در سعي و طلب به چالشم ميدانم

در نظم جهان طرح نو افكندم من


در ميكده. جام. مستانه زنم

زآشوب درون خروش جانانه زنم

اندر قدحم نور تجلي پيداست

بيخود شدگي. بانگ چو ديوانه زنم


در روز ازل عقل كه قسمت كردند

دادند به هر كه هر چه علت كردند

نوبت كه به اين ژنده ديوانه رسيد

در كشكولش.نبود. سهمت كردند



زنجير زمانه هست بر پا بر دست

بر گردن من طوق فنائي مانده ست

آزاد در اين مهد تمدن اما محدود

اميد رهائي نبود زين بن بست


در بند تنم اسير و تن منكر من

من بي من و تن نمي شود ياور من

آگاه نيم ز آنچه به من مي گذرد
خاموشي من ببين نه اين ظاهر من


بنده آن بنده ام به بند آن بنده ام

از آنكه او بنده نيست بند خودم كنده ام

نفس نفس بنده است فقير خرسنده است

نه بند كين بندگي به تاب تابنده است


در بگشا و ببين ذره ئ خرسنده است

ديگ به جوش آمدست نقش پراكنده است

هو زنم و حق زنم هو حق بر حق زنم

دم زنم از ناي ني كه ني خروشنده است


چهار پاره ها سروده 24
نوامبر 2005 است

استكهلم
محمد علي گلچين زاده



Ali
ANSWER TO golchinzadeh@yahoo.com

Tags: | Edit Tags
Monday September 3, 2007 - 12:15pm (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 4 Comments



به ولای تو که آن رحمت درویشان است









به ولای تو که آن رحمت درویشان است
ز همه رونق زیبنده دنیا به اشارت گذرم
گر بگوئی که مرو راه تو این نیست حنیف
اشک ریزان و غزلخوان به رهت جان سپرم
م ع گ

م ع گ
Tags: | Edit Tags
Sunday September 23, 2007 - 01:42pm (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
من سقف آسمان کینه دنیا شکسته ام
من سقف آسمان کینه دنیا شکسته ام
از مرز بند مرگ خزان ها گذشته ام
رنگین کمان اوج موهبت عشق پایدار
حکاکی اش به صفحه دل چاپ کرده ام
با آنکه میرود که بماند به نقش جان
اینگونه است که آن طرح خوانده ام
محمد علی گلچین زاده
استکهلم
23/9/2007
Tags: | Edit Tags
Sunday September 23, 2007 - 01:17pm (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
اگر که نغمه سرائی هزار دستان باش
اگر که نغمه سرائی هزار دستان باش
به فر بال و پرت هد هد سلیمان باش
به طبع باش چو شاه پرندگان سیمرغ
بوقت قدرت بازو عقاب پران باش
به گاه سختی و چالش چو ببر باش دلیر
به گاه بخشش و پوزش چو شیر غران باش
به گاه نرم باش چو ابریشم و حریر لطیف
چو شبنم سحر و قطره های باران باش
اگر که راهنمائی به کوره راه دراز
به راست در آ و براه یزدان باش
اگر ادیبی و کارت کلام موزون است
به بزم شعر و ادب طوطی سخندان باش
اگر مدیحه سرائی به مجلسی گاهی
مدیحه گو ی و ثنا گوی حی رحمان باش
نباش غره چو طاوس پر افاده و ناز
چو کبک عاشق و چون کبک هم خرامان باش
به بحر عشق که آنرا کرانه نا پیداست
فنای عشق بشو همچو شیخ صنعان باش
نگو که کار من از این مقوله بگذشته
به غمزه مسئله گوی حریم رندان باش
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
همیشه عاشق میثاق و عهد و پیمان باش
اگر غریبی و در جمع منتظر خدمت
امیدوار به اعجاز دور دوران باش
به شعر شاعر دیروز و حال و فردا باش
به نظم تابع یغما بهار و پژمان باش
مگو غزل غزل حافظ اشت یا خواجو
نبند دفتر و دیوان فقط غزلخوان باش
زمانه نو شده گلچین و مشکلات بشر
دگر نه مثل گذشته است فکر درمان باش



استکهلم اول اکتبر ۲۰۰۵ محمد علی گلچین زاده

Tags: | Edit Tags
Saturday September 22, 2007 - 10:13am (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
در سوز و گدازم تو مپرس
گفتم ای دوست چراچشم تو گیراست بگو
گفت این راز به کس فاش نسازم تو مپرس
در مناجات و ثنا گوهر عشقت صدفی است
به تمنای تو در سوز و گدازم تو مپرس
20/8/2007
استکهلم
م ع گ
Tags: | Edit Tags
Saturday September 22, 2007 - 08:27am (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 2 Comments
مرهم از ترنج


زندگانی بگذرد گه شاد و گه با درد و رنج
دوستی ماند که بر گیرد غبار دل به غنج
می بمان یاور که میدانی که محتاج تو ام
بگذرد این رنج اگر مرهم بسازی از ترنج
م ع گ

22/9/2007
Tags: | Edit Tags
Saturday September 22, 2007 - 07:54am (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 2 Comments


Entry for October 07, 2007
Entry for October 07, 2007magnify
طنز سفر های زمستانی راجع به تولد و رشد جگر گوشگانمان است
Tags: | Edit Tags
Sunday October 7, 2007 - 12:42pm (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
Entry for October 07, 2007
Entry for October 07, 2007magnify
گلزار رز

باز گردانده از زبان سوئدی
Tags: | Edit Tags
Sunday October 7, 2007 - 12:38pm (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
دمی خلوت با سهراب سپهری
دمی خلوت با سهراب سپهریmagnify
دمی خلوت با سهراب سپهری
Tags: | Edit Tags
Sunday October 7, 2007 - 12:34pm (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
ساقیا قدح پر کن دور ما به سر آمد
ساقیا قدح پر کن دور ما به سر آمدmagnify
ساقیا قدح پر کن
دور ما بسر آمد

این پیاله و آن جام
کی دهد وصال ما
مرغ دل هوائی شد
آشیانه گم کرده
قدر خانه میداند
پرشکسته بال ما
قدر دوستی داند
آنکه داغ دل دارد
نا توان و نابینا
مانده در وبال ما
آنکه مست پیمانه
وان مقیم میخانه
سالمند فرزانه
بینوا خیال ما
چشم دل گشودنها
زخم طعنه خوردنها
د ر میان طوفانها
نقشی ا ز زوال ما
کنده بند خود گلچین
از هوای این دنیا
ساقیا برس شاید
نو کنی نهال ما استکهلم- محمد علی گلچین زاده -27/9/2007
ا

Tags: | Edit Tags
Thursday September 27, 2007 - 07:13am (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 6 Comments
صدر مناعت
صدر مناعت
از سرخراه شهامت گذشتگان
در سبزه زار سخاوت نشستگان
در اغتنای صدر مناعت و آبرو
با خط فقر کوزه طاعت شکستگان
با من سرود صبر بخوانید یکصدا
ای جمله در سیاهه از خواب رفتگان
امروز روز اگر نتوانی به جنبشی
دیر است در مصاف به جنگ ستارگان
پر کن پیاله ای که بنوشند عاشقان
شاید که باز شود چشم خفتگان
از راه سرخ رشادت گذشته ام
در کوره راه امت از یاد رفتگان
گلچین گمان که شدی محو و ناپدید
محوند مردگان به کشتی خزیدگان
محمد علی گلچین زاده
استکهلم
24/9/2007

Tags: | Edit Tags
Monday September 24, 2007 - 05:09am (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 5 Comments

فرشی از غنچه مهتاب
فرشی از غنچه مهتابmagnify

سفره دلت و اگر بازکنی
من ترا در دل خود جای دهم
تا ببینی که درون دل من
همه گنجینه مهیا باشد
همچوالماس درشت
قصر آیینه تراشیده دلی است
زخم عشقی است که عمری مانده
مرهمی نیست دل آرام کند
نه نشانی که شفا یافته است
لیک درگاهی دل
آستانیست پذیرای همه
جای آنان که رفیقند و شفیق
بستری از پر قو ساخته ام
با درودی که به دل میگوئی
تاج زرین به تو تقدیم کند
دل طلا کن که فقط
فرشی از غنچه مهتاب به پایت فکند
نور خورشید به راهت پاشد
شربت عشق به کامت ریزد
سفره دلت و اگر باز کنی
قصر آئینه سرای تو شود
محمد علی کلچین زاده
استکهلم
سروده 2/7/2007
باز سازی شده
9/10/2007

Tags: | Edit Tags
Tuesday October 9, 2007 - 11:01am (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
دعاهای شب
من طلعت پیدایی اسرار وجودم
من مظهر زیبایی درگاه خلودم
ابلیس که انکار عیان است و مردد
بهتر نشود همره وهمگام شهودم
هرکس که برد ره به شناسایی عالم
آید به دعاهای شب و ذکر سجودم
نه کافر و نه مومن نه مشرک شیدا
بیرون نهم از حاشیه شعر و سرودم
م ع گ
8/10/2007
استکهلم
Tags: | Edit Tags
Monday October 8, 2007 - 09:41am (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
میخانه شود خوابگهی پاینده
میخانه  شود   خوابگهی   پایندهmagnify

ساقی که به باده میهمانم کرده
پیمانه من به خون رز آکنده
میداند اگر رد بکنم هرشب وروز
میخانه شود خوابگهی پاینده
م ع گ
استکهلم
8/10/2007

Tags: | Edit Tags
Monday October 8, 2007 - 08:41am (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 0 Comments
Entry for October 07, 2007
Entry for October 07, 2007magnify
چهل سالی را سرودم
Tags: | Edit Tags
Sunday October 7, 2007 - 12:47pm (PDT) Edit | Delete | Permanent Link | 2 Comments
Entry for October 07, 2007
مهربانانه می آغشت با نظام هستی
محمد علی گلچین زاده
19/11/2207
استکهلم


4873 واژه
42 صفحه

Inga kommentarer:

Skicka en kommentar