برگ سوم
شکوفه نارنج
نه گنگ و مبهم است
من کنار تو براه دور میروم
کنار تو
بسوی نور میروم
اگر که با منی
به شوق عشق تو
پرنده میشوم
و با تو
در فضای بیکران عشق
تو حور میشوی و من
ستاره میشوم
بدور روی ماه تو
چو ماه دور خور
هزار چرخ میزنم
پر از غرور میروم
استکهلم
محمد علی گلچین زاده
19/11/2008
بهار نارنج
به شیراز آمدم تا در بهاران
به باغ اندردرآیم باهزاران
ترنج و لیمو و نارنج پر گل
شکوفه بینمی باهر دو چشمان
ز نارنج و زنارنگی به چینم
بهاران در بهار آرم دو چندان
خداوند طبیعت باغبان بود
مراآنروز دادازعشق ایمان
ندیدم بهتر از این صنعت از او
که عشقم دادونارنج فراوان
تو گلچین قدراین نعمت نگهدار
همه دنیای تو شیراز و کرمان
استکهلم
19 نوامبر
2008
محمد علی گلچین زاده
نه گنگ و مبهم است
من کنار تو براه دور میروم
کنار تو
بسوی نور میروم
اگر که با منی
به شوق عشق تو
پرنده میشوم
و با تو
در فضای بیکران عشق
تو حور میشوی و من
ستاره میشوم
بدور روی ماه تو
چو ماه دور خور
هزار چرخ میزنم
پر از غرور میروم
استکهلم
محمد علی گلچین زاده
19/11/2008
بهار نارنج
به شیراز آمدم تا در بهاران
به باغ اندردرآیم باهزاران
ترنج و لیمو و نارنج پر گل
شکوفه بینمی باهر دو چشمان
ز نارنج و زنارنگی به چینم
بهاران در بهار آرم دو چندان
خداوند طبیعت باغبان بود
مراآنروز دادازعشق ایمان
ندیدم بهتر از این صنعت از او
که عشقم دادونارنج فراوان
تو گلچین قدراین نعمت نگهدار
همه دنیای تو شیراز و کرمان
استکهلم
19 نوامبر
2008
محمد علی گلچین زاده
هفته گذشته برای چیدن نسخه دارو به مرکز خریدی رفتم و از مقابل فروشگاهی که مملو از تابلو های نقاشی بود گذشتم چشمم به یک تابلو ساده افتاد که کشتزار درو شده به قلم نقاشی رنگ وروغنی شده بود۰این سروده تاثیری تاثیر آن تابلو است۰
احساس
به دیواری است آویزان
میان قاب زیبائی
و نقش کشتزاری را
پس از فصل درو
نقاش
با وسواس و استادی
به رنگ و روغنی
خلاق
منقش کرده چون ارژنگ
می بینی که مردی برزگر
با خنده اما کوفته از کار
ز رنج زندگی و اندوه سختیها
حالت یک گفتگو دارد
یا شکایت میکند
از دست بد بختی
زمینه زرد کاهی رنگ
تک تک خوشه ها
جا مانده از داس درو
درختی دور تر در گوشه ای پیدا
جوی آبی یا که کانالی
که شاید مرد خود کنده است با دستان پر پینه
ولی آبی درون آن نمی بینی
تو احساس کشاورزی
که در این تابلو پیداست
تا وقتی که نقاشی است پا بر جا
تا آنگه که نقش مرد را
در ذهن خود داری
همیشه زنده میبینی
مهم مرد است
کلام او خیالی نیست
در سوم دسامبر ۲۰۰۴ سروده و نهائی شد۰ محمد علی گلچین زاده استکهلم
خانه امن شما در دل من خانه ای نیست که ویرانه شود خانه عشق همه دورانهاست خانه هر که که با عشق زید خانه لذت بی پایان است خانه ای گرم مهیای شما عاشق عشق به اندیشه من آذرین کانونی است امن و مهر آگین است فرصتی نیست بیا مهرورزی که سرایت این است خانه پاینده و شمع آجین است نهراسید سرای همه نیک اندیشان سبز و آباد و پر از لاله و گل بشتابید همین ایران است محمد علی گلچین زاده استکهلم 29/10/2007 اگر دورم و گر نزدیک در بعد زمانی و مکانی نیست تو میدانی که قلبم مامن امن است این عهدی است و انرا انتهائی نیست م ع گ 30/10/2007 استکهلم |
||||
|
ندیدم جمله جای تو خالیست که گوید بلبلی بر شاخساری گل من در دلم جای تو سبز است عزیزم این دلم بهر تو تنگ است کجائی تو دراین فصل زمستان همه مرغان ز حال من پریشان نمی روئی ز شاخی شاخساری نمیبینم ترا در مرغزاری ندیدم خنده گلبرگ سرخت نچیدم بوسه های گرم و داغت نفسهائی که مشتاق لبم بود نشان از گرمی داغ تبم بود دلداده عاشق مرو دیگرمگو من عاشقم عاشق اگر دلداده است با خویشتن بیگانه نیست محمد علی گلچین زاده استکهلم 18/12/2007 |
||||
|
« : نوامبر 16, 2008, 03:47:33 »
|
عشق رویائیست در سر خواه اگر نزدیک و دور
دیده میبیند اگر نزدیک باشد یاربا عشق وسرور
ور نه باشد در کنارم یار دل ماوای اوست
در سر و دل جایکاهش پایگا ه قصر نور
محمد علی گلچین زاده
16/11/2008
استکهلم
پرواز عشق باز به بال و پری است باز
باز ار پرش شکسته ز هر راز و هر نیاز
درعشق آشیانه گسترد و غرق اشتیاق
بالی در اورد که باز در اید به اهتزاز
محمد علی گلچین زاده
استکهلم
16/11/2008
ابر بهار و باد خرانم به عاشقی
گه التهاب دارم و گه اشتیاق یار
چشمم تر است گاه مپرسیداین ز من
اندر خزان عمر چه دارم در اختیار
محمد علی گلچین زاده
استکهلم
16/11/2008
دل من تنها نیست تا تو هستی دل من تنها نیست تا بمانی دل من تنها نیست تا بخوانی دل من تنها نیست تا برقصی دل من تنها نیست تا صدا توی گلوست دل من تنها نیست تا که میلرزد تار دل من تنها نیست تا که در دشت گلی است دل من تنها نیست تا که پروانه چنان می چرخد و شمع همچنان میسوزد دل من تنها نیست تا که بلبل چون من عاشق نسترن بستان است دل من تنها نیست دل من تنها نیست چونکه در خاطرمی محمد علی گلچین زاده استکهلم 18 اردیبهشت 1387 |
||||
|
« : نوامبر 12, 2008, 06:10:24 »
|
تو شکوفه ا ی بر ساقه نورسیده و ترد
سبزین شاخه سنوبری
اما با گل ارغوان
هرگز دلتنگت احساس نکرده ام
تو سر آغازی
و با هم بهارین سبز آغازیم
واژه منفرد نیست که جمع
آنجا که منی نیست و در تو منحل
فقط ما میماند و ما
و این است واژه دلنشین
نه دلی تنگ میماند نه افسرده و غمین
شاخه پرتوان امیدی
و سوار آمادگی نه سواری دهنده
گو اینکه آشیانه موعود
نشان جاودانگی است
می پسندم و امیدوار
13/11/2008
« : نوامبر 12, 2008, 05:56:24 »
|
شمع شب تار منی
خواجه توئی خواجه منم
گر بهم آئیم
بدان
سقف قلم را میشکنیم
کاخ ستم را میشکنیم
آذر آتشکده ای
شعله این کوره توئی
شمع دل افروز توئی
نور پراکنده توئی
کوره حداد منم
ماه شب چاردهی
از در دروازه بیا
بارگهت قصر دلم
مست به در بار بیا
استکهلم
13 نوامبر
2008
محمد علی گلچین زاده
golchinzadeh
مهمان |
بار کمال عشق کشیدم به دوش خویش تا وا ارهم ز بند خزان دل پریش از هفت خوان گذشتم و ماندم اسیر عشق در لابلای حرمت بی اشتهای کیش از دست رفته هستی و سر مایه شباب در راه عشق نه کم مانده و نه بیش یکبار خواستم که بچینم پر خیال تا برکنم ز پای خودا ین چسب و آن سریش افتادم از هزاره ایقان و امتحان در قعر پیچ و تاب و شررهای ریش ریش با هر غزل سروده در افتادم از غزور در کندوی زمانه گرفتار تر ز پیش گلچین زبان شعر تو گویای عاشقان ماندست ثبت ز هر نوش و هر چه نیش در مترو بسوی سندز بورگ استکهلم 12 نوامبر 2008 محمد علی گلچین زاده |
||||
خلاوی
نويسنده
|
موضوع: درمستي وهشياري بشكن خود (دفعات بازدید: 377 بار)
|
|
« : نوامبر 11, 2008, 11:50:18 »
|
زنجیر زدم بر دل
تا سر نکشد هر جا
غافل که دلم زنجیر
زنجیر زدش صد جا
تیز اب بر ان افکند
با علم فلز گر ها
زر حل شد ودل آزاد
ره گرد بیابانها
ای وای ز ولگردی
گوهر نکنم پیدا
هر راه به بنبستی
پیدا نه توئی شیدا
آن جوهر یکدانه
آن بانی این دنیا
در قصر دلم سلطان
دل در طلبش تنها
محمد علی گبچین زاده
استکهلم
7 خرداد 1387
موضوع: ابر خیال من که ببارد به کوهسار (دفعات بازدید: 376 بار)
|
|
« : نوامبر 09, 2008, 06:50:42 »
|
به هر محفل که بنشینم دلم جائی نمیگیرد
که تندیس نگاه از عشق زیبائی نمیگیرد
دلم از مهر مهرویان نگردد سیر و میداند
خیال از خوبرویان هیچ پروائی نمیگیرد
چنان مهتاب پرتو از جمال یار میگیرد
که نور چلجراغ عشق رویائی نمیگیرد
هلا کزتابش خورشید تصویری به چشم ما
ز نور قطب شب هنگام آرائی نمیگیرد
چنان در نیمه شب خورشید قطب دل
هراسان پرتو تشویش پیدائی نمیگیرد
بنال ای فاخته زیرا پریشانم ز هجر یار
سحر گه مرغ دل آرام آوائی نمیگیرد
پرستو را به غربت مبتلا کردن نپرسیدن
جدا از آشیان مانده است ماوائی نمیگیرد
نسیم آشنا از خلوت گلچین خبر دارد
نفس در سینه تنگم ره نائی نمیگیرد
آمریکا- کالیفرنیا- آناهایم
بیست و پنج اکتبر 2008
محمد علی گلچین زاده
نويسنده
|
موضوع: نمی خواهم حرف بزنم
(دفعات بازدید: 381 بار)
|
|
« : اكتبر 28, 2008, 12:40:06 »
|
عشق نه مرز دارد
نه زبان
نه مکان
نه سن و نه جنس
نه ملیت
نه قومیت
نه سیری میشناسد
نه گرسنگی
نه دارا نه فقیر
نه عالم
نه سفیه
نه زور و نه اجبار
نه کتاب ونه عتاب
نه دین میشناسد نه مذهب
نه نکیر و نه منکر
وقتی آمد
کرت میکند
کورت میکند
می برد آنجا که خاطر خواه توست
نروی با پس گردنی می بردت
رسوات میکند
خاطر خواهت میکند
گرفتارت میکند
رهائی نداری از آن
م ع گ
|
golchinzadeh
مهمان |
از خوردن باده لذتی بهتر نیست
وزلعل لبت مکیدنی بهتر نیست از غنچه عشق و خنچه مهر وصفا در هردو جهان موهبتی بهتر نیست با ما بنشین وخویشتن درما بین ما با تو نشینیم تو در صدر نگین جز نقش تو در تصورم ننشیند بینیم ترا ز خویش نقشی و همین جام تو بدست هر کسی نتوان دید از می زدگان باده بسی نتوان دید فردا که بتابد آفتاب رخ یار جز نام تو فریاد رسی تتوان دید یک جرعه بنام میزنم بی تکرار صد چشمه می ز خمره ریزد بکنار گلچین چه خیال کرده ای میمانی در دام هزار سالگان با اصرار محمد علی گلچین زاده استکهلم 5 سپتامبر 2008 |
||||
|
|||||
|
ره نورد از نغمه هاي فريد ولينز برگزيده از غزليات سوئدي توسط آقايان تگه نيلسون و دانيل اندريا انتشارات فوروم استكهم 1986 غزل برگردان محمدعلي گلجن زاده نهم دسامبر 2006 كتابخانه انشده دالن استكهلم كه هستي از كجائي نميدانم و نتوان پاسخي گفتن اقامت در كجا داري فرزندي پناهي منزلي فرزند هم هرگز غريبم از ديار دور عبورم جاده پروانه ها ايمان چي مذهب و دين چي همي دانم نميدانم كه ايمان درستي در نهادم هست بر اين باور نرفته چيزيم از كف خدا جويم كه اول بود و آخر نيز بگو از چند و چون زندگي حرفي چون طوفان و در سختي هميشه در جدال پيچش تابش و در دلتنگي مطلق و مشتاقي فرو در خويش گدازان سينه اي سوزان به نوري مختصر راضي گر وزد بادي و ابر تيره بزدايد شادمانم زانكه حق زندگي دارم |
||||
نويسنده
|
موضوع: برادری دیگر (دفعات
بازدید: 348 بار)
|
|
Inga kommentarer:
Skicka en kommentar